محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

فقط 13 روز مونده

1391/11/17 13:11
نویسنده : خاله هدی
532 بازدید
اشتراک گذاری

فقط

 

روز مانده به

یک سالگی محمد کوچول 

- کوچول موچول، این روزا اینترنت سرعتش وحشتناک پایین اومده و یا قطع میشه. از دو روز پیش هرچی میخواستم بیام و شمارش معکوس تا یکسالگیت رو بذارم نمیشد تا امروز بالاخره موفق شدم. (حرف زدن رو داشته باش)

- این چندروزه مدام تب داری. از سه شنبه قبل تب کردنت بیشتر شده و تا حالا دوتا دکتر رفتی. یکی می گفت برای دندوناته و اون یکی گفته گوشهات عفونت کرده.خانم دکتر خودت نبودش برای همین پیش دکتر فراز کوچول هم بردنت تا خیالشون راحت بشه ولی اونم داروهایی بهت داده که اصلا مناسب سن زیر دو سال نیست... خیلی بی قراری و اصلا لب به شیر و غذا نمی زنی. حتی دهنت رو هم باز نمی کنی و خودت رو محکم به عقب می کشی و لبات رو به هم فشار میدی مبادا چیزی وارد دهنت بشه. کلی لاغر شدی و همه مون غصه می خوریم. فکر کنم وزنت اومده باشه زیر نه کیلو.

- به نظر می رسه که یهو یادت اومده تا جشن تولد یکسالگیت چیزی نمونده و برای همین میخوای تلاش کنی حداقل سه چهارتا دندون دربیاری!

- این چند روزه دوست داری فقط روی پا، توی بغل یا توی گهواره نوزادیت تکونت بدیم و با یه موسیقی بخوابی. روی پا و توی بغل خودم چندبار این دو سه روزه خوابیدی و هر وقت تکونت ندادم با غرولند و لگد بهم فهموندی که باید خوب تکونت بدم.

- از کارات بگم:

همچنان روی زمین سینه خیز میری ولی نه خیلی. فعلا تمایلی هم به چهاردست و پا رفتن نداری. توی بغل که باشی دست میگیری به تخت یا کنار مبل و می ایستی البته باید هوات رو داشته باشیم چون پاهات هنوز قوی نیستن و یهو ول میشی.

تا صدای موسیقی می شنوی شروع می کنی به دست زدن. البته معمولا یه دستت رو ثابت می گیری و دست دیگه رو میزنی بهش ولی خاله ندا با شلوغ کاری و جو زده کردن تو باعث میشه با دو تا دستت محکم بهم بزنی و شادی کنی. حتی موقع نی نای نای خوندن خاله ندا، با یه قیافه کاملا جدی و حق به جانبی سرت رو اونقدر تکون میدی که آدم غش می کنه از خنده.

وقتی برات میخونیم: بیا بریم دَدَ، چی بخوریم به به ، به منم می دی؟ تو با سر علامت نه رو نشون می دی و وقتی میگیم بگو: بله بازم با اصرار سرت رو به علامت نه یعنی نه نه تکون میدی.

جدیداً برات می خونم: اسمت چیه؟ تربچه، خونه ات کجاست؟ تو باغچه، چی میخوری؟ آلوچه،.... مامانت کجاست؟ به تو چه (البته این قسمت خیلی هم بدآموزی نداره به نظرم نه گفتن رو به بچه یاد میده!) تا خوندن رو قطع می کنم شروع می کنی به اعتراض که ادامه بده و باید تا زمانی که شما می گین هی بخونم و هی بخونم.

کلاغ پر بازی هم بلدی و انگشت مامان سارا رو میگیری و بلند می کنی.

عشق صدای جیک جیک هستی. به هر طریقی باشه با تقلید صدای جوجو خنده ات رو می بینیم.

تا قبل از مریضیت عاشق این بودی که خاله هدی یه چیزی بخوره و تو هم کنارش یواشکی بخوری. همچنین دهن خوشگلت رو مثل پیرمردها بهم می زدی که آدم دلش نمیومد چیزی بهت نده. انشااله دوباره سرحال که شدی خودم لقمه درسته میذارم دهنت از هرچیزی که دلت بخواد.

- جوجوی خوردنی، فعلا باید برم.دوباره میام با کلی عکس از ناناز خوگشل خاله.ماچ

 

 سه شنبه 17 بهمن 1391 ساعت یک ظهر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

میترا
17 بهمن 91 15:48
الهی قربونش بشم. زود خوب شو خوشگل خاله. چیزی تا تولدت نمونده. موووووووووووش موشیه من.

مرسی خاله جونم
عمو دون و محمد جون
18 بهمن 91 21:50
جون فدای چشم سیات جون فدای قد و بالات/ای روی تو مثل طلا نگاه تو غرق بالات/عمر منی جون منی/امشبو مهمون منی/ گل من و بهار من فصل زمستون منییییییییی
سرتو بالا کن بالا کن بالا
تولدت مبارک ناناز عمووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو


برای عموی خودم
مامان گلی
20 بهمن 91 11:28
پسرم بردین کیش چشمش کردن آخه کسی پسر با چشمهایی به این قشنگی وپرازعشق ندیده توراخدا مواظب پسرم باشید

شما لطف دارین. چشم همه جوره مراقبش هستیم