فقط 6 روز مونده
فقط
روز مانده به
یک سالگی محمد کوچول
خاله: محمد بوس بده، محمد: ماچ (جیگرییییییییییییییییییییییییی خوشگل)
اینم بازی جدید ماست با محمد ناناز خومزه و خوش خنده، ماچش رو توی هوا میکنه و وقتی لپت رو میذاری روی لباش لیست میزنه!
دیشب وقتی اومدی خونه ما، توی راه پله تا منو دیدی لبخند خوشگلی زدی و بعدش ذوق مامان جون رو کردی. هی نگاهمون می کردی و عشق می کردی. دیشب برای اولین بار کل هال و پذیرایی رو برای خودت و به صورت سینه خیز چرخیدی. اولین دنت وانیلی رو هم دیشب خوردی و کلی لذت بردی. اما دیگه شیر خشکت رو نمی خوری و مامان جون امروز صبح که میومدم سرکار دیگه کلافه شده بود. آخه هم گرسنه بودی و هم شیر نمی خوردی. کله سحری رفتم برات سرلاک درست کردم و فقط یه قاشق خوردی. دنت آوردم که اصلا حاضر نشدی امتحانش کنی. مامانت هم که رفته بود سرکار. خلاصه تا 6 و 40 که میومدم سرکار داشتی غرولند میکردی و مامانم هم بالای سرت نشسته بود و غصه میخورد که چی بده بخوری.
دیشب ناناز ناز نیومد خونمون و فقط تلفنی باهم صحبت کردیم. تلفن روی اسپیکر بود که ناناسی به مامان جون گفت میخواد با ددا جون حرف بزنه. به خودم هم گفت: آله ددا (خاله هدی) و کلی برام تعریف کرد چیکار کرده. ( درمورد ببخشید پی پی، بالون (بارون)، مومو بالو (گربه روی پشت بوم) و ...)اما اول از همه سراغ تو رو گرفت و هی مدام میگفت: ممد! مثل سه شب پیش که تا آیفون رو زدم بدون معطلی گفت: ددا ممد هس؟ (هدی محمد هست؟) منم ذوق زده گفتم: بلی هست! (به زبون خودش بلی میگم). اونم بلافاصله به ندا گفت: مامان، ممد هس!
دیشب کلی به خاله ندا گفتیم که حیف شد نیومده خونه ما و هنرمندیهات رو ندیده. آخه ماشااله خیلی شیرین شدی و کلا هی دلبری میکنی. حتی برای اولین بار رفتی روی کمر مامان سارا که درد گرفته بود و هی ذوق می کردی. جالبه که وقتی سینه خیز میری با لبهات موسیقی هم می نوازی و میگی: پورررررررر و پیش میری. توی روروک بودی که اومدی چسبیدی به من و شلوارم رو می کشیدی و سرت رو میذاشتی روش. بغلت کردم و سرت رو گذاشتی روی شونه ام و هی با انگشت کوچولوت دماغم رو فشار میدادی و میگفتی: پوررررررررررررر بعدشم نامردی نکردی و گوشواره ام رو کشیدی و جیغم رو درآوردی.
ممد کوشولو راستی یه چیز جالب که دیشب خاله ندا میگفت رو گوش کن. مامان سارا میگفت چرا نیومدین؟ میگفت: یاسمین اینقدر اذیت میکنه که همه تون کلافه و عاجز میشین!!! اما خاله ندا، درسته که وقتی یاسمین میاد و میره خونمون عین جنگ زده ها میشه ولی تو هیچ میدونی وقتی زیر هر مبل یا توی هرسوراخ و کنجی، یه قطعه شکلات دندونی یاسمین رو پیدا میکنیم چقدر ذوق می کنیم! هی راه میریم و هی میگیم نیگا دخترو چیکار کرده! اینجا هم نون ریخته، نیگا اونجا هم کیک ریخته. اثر انگشتش روی میز و هر شیشه ای هست. زیر مبلها پیاز و سیب زمینی و اسباب بازی پیدا میشه! تازه برس موی منم گم شده که معلوم نیست کجا قایمش کرده و مجبور شدم یه برس مو جدید بردارم! تازه از اینا که بگذریم هی میگیم وای اگه محمدم راه بیفته دیگه زندگیمون چی میشه و بعدش کلی ذوق میکنیم!
خاله ندا که به خاطر شیطنت های دخترش خجالت بکشه یعنی اوضاع خیلی خیته هااااااااااااا