محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

فقط 6 روز مونده

1391/11/24 11:49
نویسنده : خاله هدی
513 بازدید
اشتراک گذاری

فقط

روز مانده به

یک سالگی محمد کوچول

خاله: محمد بوس بده، محمد: ماچ (جیگرییییییییییییییییییییییییی خوشگلقلب)

اینم بازی جدید ماست با محمد ناناز خومزه و خوش خنده، ماچش رو توی هوا میکنه و وقتی لپت رو میذاری روی لباش لیست میزنه!

دیشب وقتی اومدی خونه ما، توی راه پله تا منو دیدی لبخند خوشگلی زدی و بعدش ذوق مامان جون رو کردی. هی نگاهمون می کردی و عشق می کردی. دیشب برای اولین بار کل هال و پذیرایی رو برای خودت و به صورت سینه خیز چرخیدی. اولین دنت وانیلی رو هم دیشب خوردی و کلی لذت بردی. اما دیگه شیر خشکت رو نمی خوری و مامان جون امروز صبح که میومدم سرکار دیگه کلافه شده بود. آخه هم گرسنه بودی و هم شیر نمی خوردی. کله سحری رفتم برات سرلاک درست کردم و فقط یه قاشق خوردی. دنت آوردم که اصلا حاضر نشدی امتحانش کنی. مامانت هم که رفته بود سرکار. خلاصه تا 6 و 40 که میومدم سرکار داشتی غرولند میکردی و مامانم هم بالای سرت نشسته بود و غصه میخورد که چی بده بخوری.

دیشب ناناز ناز نیومد خونمون و فقط تلفنی باهم صحبت کردیم. تلفن روی اسپیکر بود که ناناسی به مامان جون گفت میخواد با ددا جون حرف بزنه. به خودم هم گفت: آله ددا (خاله هدی) و کلی برام تعریف کرد چیکار کرده. ( درمورد ببخشید پی پی، بالون (بارون)، مومو بالو (گربه روی پشت بوم) و ...)اما اول از همه سراغ تو رو گرفت و هی مدام میگفت: ممد! مثل سه شب پیش که تا آیفون رو زدم بدون معطلی گفت: ددا ممد هس؟ (هدی محمد هست؟) منم ذوق زده گفتم: بلی هست! (به زبون خودش بلی میگم). اونم بلافاصله به ندا گفت: مامان، ممد هس!

دیشب کلی به خاله ندا گفتیم که حیف شد نیومده خونه ما و هنرمندیهات رو ندیده. آخه ماشااله خیلی شیرین شدی و کلا هی دلبری میکنی. حتی برای اولین بار رفتی روی کمر مامان سارا که درد گرفته بود و هی ذوق می کردی. جالبه که وقتی سینه خیز میری با لبهات موسیقی هم می نوازی و میگی: پورررررررر و پیش میری. توی روروک بودی که اومدی چسبیدی به من و شلوارم رو می کشیدی و سرت رو میذاشتی روش. بغلت کردم و سرت رو گذاشتی روی شونه ام و هی با انگشت کوچولوت دماغم رو فشار میدادی و میگفتی: پوررررررررررررر بعدشم نامردی نکردی و گوشواره ام رو کشیدی و جیغم رو درآوردی.

ممد کوشولو راستی یه چیز جالب که دیشب خاله ندا میگفت رو گوش کن. مامان سارا میگفت چرا نیومدین؟ میگفت: یاسمین اینقدر اذیت میکنه که همه تون کلافه و عاجز میشین!!! اما خاله ندا، درسته که وقتی یاسمین میاد و میره خونمون عین جنگ زده ها میشه ولی تو هیچ میدونی وقتی زیر هر مبل یا توی هرسوراخ و کنجی، یه قطعه شکلات دندونی یاسمین رو پیدا میکنیم چقدر ذوق می کنیم! هی راه میریم و هی میگیم نیگا دخترو چیکار کرده! اینجا هم نون ریخته، نیگا اونجا هم کیک ریخته. اثر انگشتش روی میز و هر شیشه ای هست. زیر مبلها پیاز و سیب زمینی و اسباب بازی پیدا میشه! تازه برس موی منم گم شده که معلوم نیست کجا قایمش کرده و مجبور شدم یه برس مو جدید بردارم! تازه از اینا که بگذریم هی میگیم وای اگه محمدم راه بیفته دیگه زندگیمون چی میشه و بعدش کلی ذوق میکنیم!ابله

خاله ندا که به خاطر شیطنت های دخترش خجالت بکشه یعنی اوضاع خیلی خیته هاااااااااااااقهقهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان گلی
24 بهمن 91 23:13
ماشاالله به جوجوها انشالله همیشه خوش وشادباشین
میترا
25 بهمن 91 0:31
وای دیگه چیزی نمونده. از وقتی میرم سرکار خیلی نمیام نت. نتونستم مطالبت رو بخونم. بعدا میام سر فرصت می خونم.
خاله هدی 2
28 بهمن 91 10:08
پس روزشمار چی شد؟!؟!!؟
دیگه قطعش می کنید؟!؟!؟!


اینجا نی نی وبلاگ به زور باز میشه