از پنجشنبه شب گذشته که از مشهد برگشتیم یه کم حالت سرماخوردگی داشتم و شنبه رفتیم دکتر. یه چندتا دارو داد که با خوردنشون کلی مظلوم شده بودم و هی می خوابیدم، اما از دوشنبه 10مهر 91 (یعنی 7ماه و یازده روزگی) که خداروشکر بهتر شدم یه ریز افتادم روی حرف زدن! حالا شی می گم؟؟ دا دا دا دا.... بَ بَ بَ بَ (یه جورایی بین با و بَ) پشت سرهم و مداوم داد میزنم و با دست و پا زدن هی تکرار میکنم. قیافه ام کلی بامزه است این لحظه، آخه زبونم رو یه وری می کنم یعنی موقع تلفظ و ادای حروف یه طرف زبونم بالاست و یه طرفش پایین و دست و پا میزنم و می خندم. وای که توی این لحظه چال لپم هم پیدا میشه و دور و بری هام غش می کن. همون دوشنبه شب که خونه مامانی اینا بودیم، ما...