محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

عكساي جشن عقد عمه آرزو و راه رفتن ياسمين

چندتا عكس ميذارم ازت از شبي كه ياسمين زهراي ناز بالاخره تنبلي رو كنار گذاشت و چند قدم برداشت! پنجشنبه شب 22 تيرماه 1391 كه ياسمين يكسال و يكماه و 26 روزه بود و تو 4 ماه و 23 روزه. قبلش توي اتاق اومده بود دنبال تو و روي تخت بالا و پايين ميشد و ميخواست كه تو رو ناز كنه و باهات بازي كنه. مامان سارا زودي بغلت كرد و گفت ياسمين محمد رو بردم توي هال و منم ياسمين زهرا رو بغل كردم و همگي رفتيم توي هال پيش بابايي و ماماني و عمو احسان. تا ياسمين رو زمين گذاشتم، شروع كرد به راه رفتن و من مثل هميشه جو گير: جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ كشيدم. اين عكساي اونشبه كه از تو گرفتم: اينم يه عكس ...
24 تير 1391

هورا: اولين غلت و اولين مامان

ديروز چهارشنبه 21 تيرماه 1391 دوباره ثبت خاطره كردم كلي. ماماني حدوداي دو ظهر بود كه اومد دنبال من و مامان سارا و رفتيم خونشون. تا رسيديم خاله هدي توي راه پله اومد استقبالمون. من تا نيگاش كردم بهش لبخند زدم و خاله كلي الكي ذوق كرد. اين براي دومين بار بود كه من تا خاله رو ديديم براش لبخند آشنايي زدم . بابايي هم از تهران اومده بود و دويدم رفتم بغلش. كلي ذوقم كرد و ماشااله ماشااله گفت. اما ماجراهاي من از عصر شروع شد. روي مبل كنار دست خاله هدي دراز كشيده بودم و بازي ميكردم كه دوباره تصميم گرفتم برم به سمت دست چپ خاله. اين چندروزه كلا وقتي بغل دست خاله هستم به سمت دست چپش روي دست راستم كمي ميگشتم. مامانم اينا ميخنديدن و ميگفتن ...
22 تير 1391

من و واكسن 4 ماهگي

خاله ندايي ديروز زحمت كشيدن و درمورد واكسنم اطلاع رساني كردن. حالا بقيه شو خاله هدي براتون ميگه. شنبه صبح 10 تيرماه 91 در چهارماه و يازده روزگي دوباره وقت داشتم برم اوخ بشم. با بابا و مامان رفتم بهداشت و واكسنمو زدم و بعدش اومديم خونه ماماني اينا و بابا رفت سركار. همه چي خوب بود جز يه قطره تلخ فلج اطفال كه ريختن توي حلقم و مقداريشو تف كردم بيرون و يه سوزن تيز كه رفت توي رون چپم و منم جيغ كشيدم. وزنم 5700 شده و قدم 62 سانتي متر! هورا... همه راضي بودن. چون يه كم شكمم كم كار شده منو بردن پيش پزشكي كه توي بهداشت بود و اونم گفت اگه هفت روز شد حتما ببرين تنقيه بشه. اما من همون شنبه شب دقيقا در ششمين روز كارمو انجام دادم و دل يه خان...
12 تير 1391

چهار ماهگي كوچول خان

امروز سه شنبه 30 خرداد 1391 هست. محمد كوچولوي ناز ما،                             ماهگيت مبارك! عكس 5شنبه شب25 خرداد91- لباست سوغاتي مشهد دختر خاله ياسمينه كه الان اندازه شده اين مبلي كه روش خوابيدي معيار اندازه گيري قدته  ماشااله پاهات خيلي زده بيرون اينم عكس شب عيد مبعثه 28 خرداد كه بعداز خونه عمو رضا اومدي پيش ما  ماشااله به اين همه زيبايي و خوشگلي. دلم ميخواد بخورم اون لپاي گل انداخته ات رو... خيلي ناز و دلبري ميكني. يكي نيست بگه بابا شما پسملي، ...
30 خرداد 1391
1