محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

آخرين روزهاي دوماهگي

اين روزا ديگه دارم شيرين ميشم. خيلي شيرين. ماشااله ماشااله خوشگل و خوش قد و بالا هم كه هستم. ديگه مامان و بابا و اطرافيان چي ميخوان؟ اين عكس يكشنبه 24/2/91 وقتي از حموم اومده بودم: (شباهت به ياسمين جون رو داشته باشين- اولين عكس ياسي ناناسي رو در پايين نگاه كنين)   اينم عكساي ديروزمه خونه ماماني اينا قبل از رفتن به تولد ياسمين جون. من 2 ماه و 27 روزه بودم: اينم عكساي منه امروز كه 2 ماه و 28 روزه ام. (28/2/91) توي خونه خودمون: سرهمي كرمي رنگي رو كه براي تولد ياسي جون پوشيدم خاله هدي خيلي دوستش داره. آخه خيلي خوگشله و از وقتي داشتن سيسموني رو آماده ميكردن خاله ميگفت اينو بايد ت...
29 ارديبهشت 1391

20000 تايي شديم

دوست جوني هاي مهربون، امروز با خوشحالي اومدم بگم كه آمار بازديدكنندگان وبلاگ محمد كوچول الان ساعت 11 پنجشنبه شب 28 ارديبهشت 1391 به عدد نفر رسيد. مرسي از حمايت هاي دوستاي عزيزم. اين عكس اولين مهمونيه كه از آغاز تولدم رفتم (شرايط رو كه ميدونين)  جمعه شب 22/2/91 خونه مادرجون شب تولد حضرت زهرا (اينجا روي پاي ماماني هستم و داره تكونم ميده تا بخوابم) اينم همون شبه. من و فراز (نوه عمو مهدي مامانم) كنار هم هستيم. من دو ماه و 22 روزه و فراز دو ماه و 14 روزه است. البته يادتون نرفته كه من 47 روز از موعد مقرر زودتر به دنيا اومدم و براي همين يه كم كوچولوتر به نظر ميام.   اينجا هم من و ياسمين زهرا...
28 ارديبهشت 1391

تولد يكسالگي دختر خاله ياسمين زهراست

امروز چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391 تولد يكسالگي دختر خاله خوشگل و نازم ياسمين زهرا ست بر اي يه دخمل خاله كوشولوي خوردني كه فقط نه ماه و سه روز از من بزرگتره  براي كسي كه اولين اسمي رو كه ياد گرفت و صدا كرد، اسم منه! ممد يعني محمد... براي اولين كسي كه شيريني زندگي خونه ماماني و بابايي و خاله هدي و خاله ندا و مامان سارا شد...   و براي يه دنيا مهربوني و محبت كودكانه ... وقتي صدام ميزنه و برام با دستاي كوچيكش بوس ميفرسته و با صداي آروم با زبون خودش برام حرف ميزنه و براي وقتي كه از نوازش من ذوق ميكنه و ميخنده،‌ هرچند خودش هنوز خيلي كوشمولوئه... براي تو دختر خاله ك...
27 ارديبهشت 1391

آخرين قسمت نذر خاله هدي - تولد خاله ندا

محمدي كوچولو، خودت بهتر ميدوني كه چقدر وجودت برامون ارزشمنده، نحوه به دنيا اومدنت و بعدش 21 روز توي آي سي يو بودن و اون همه سوراخ و جاي بخيه و كبودي توي بدن نحيفت... خيلي سخته حرف زدن در مورد لحظه لحظه اضطرابي كه داشتيم... اما، تو هديه حضرت زهرايي (س)، هديه پاره تن رسول الله (ص). خدا به اين بهونه، تو رو براي ما به شايسته ترين صورت حفظ كرد، سالم سالم سالم و زيبا و باهوش و ... . امروز در شادمانه ترين حالت، آخرين قسمت از نذرم رو ادا ميكنم. قبلاً برات گفتم. يه غروب جمعه و يه مامان و باباي دلتنگ و نگران ميخواستن رو كنن به درگاه خدا و دعا بخونن، بابات از من دعوت كرد و من چون مي خواستم بخوابم گفتم نه! ولي نتونستم حتي توي تخت دراز بكشم.حسي ميگ...
21 ارديبهشت 1391

اين روزها

سلام عزیزم امروز 19 اردیبهشته.من شما رو خواب کردم و اومدم تا یه کم از تواناییهای جدیدت برات بنویسم.الان یه یک چند روزی میشه که یه کم ناآروم شدی ،ساعت ده شب که میشه مثل اینکه یه فرشته میاد و به قول شیرازیا که خودمون باشیم پنجیرت (ویشگون) میگیره و لج رفتن شما شروع میشه،من و بابا هم دست و پامون میره توهم و هرچی هنر کودکیاری بلدیم خرج میکنیم ولی اثرش واسه سه چهار دقیقه هست بعد دوباره همون آش و همون کاسه.البته همه نوزادها اولا ناآرومن بعد آروم میشن ولی مثل اینکه شما اومدی تا هنجارها رو بشکنی از زود اومدنت معلومه .عزیزم ماشاالله بازیگوش شدی تند تند پا میزنی و سعی میکنی خودت رو بکشی بالا البته این توانایی رو یه یک ماهی هست که داری ولی اونموقع سرت ر...
19 ارديبهشت 1391

محمد واكسن زده

براي اينكه همه بتونن عكسا رو ببينن، اين سري از عكسا رو بدون رمز مي ذارم: شنبه 9 ارديبهشت 91- محمد كوچول دوماه و نه روزه براي ديدن بقيه عكسها لطفاٌ ورق بزنيد: خدايا چقدر درد و ناراحتي... تب دارم كمكم كن... اينم عكساي دوشنبه شب 11 ارديبهشت:   ...
14 ارديبهشت 1391
1