محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

پسر نگو عسل بگو

سلام مامانی خیلی دوست دارم زود زود بیام و واست مطلب بذارم ولی ماشالله مگه میذاری به یه بدبختی با کمک عمو پورنگ یه نهاری درست کنم وگرنه شما کووالای خودمی الانم شما خوابی و من از خوابم زدم ساعت دو نصف شب دارم واست مطلب میذارم.جونم واست بگه که خیلی شیرین زبون شدی خیلی حرکاتت جالب و منحصر به فرده مخصوصا وقتی مثل پیرمردها دستت رو میذاری پشتت و راه میری متاسفانه تا حالا موفق نشدم از این حرکتت عکس بگیرم ولی یه فیلم ازت دارم، یا وقتی یه پاتو میندازی رو پای دیگه ات و تلوزیون میبینی دور از جونت باشه میشی شبیه آقام خدابیامرز. یا وقتی میچرخی اول سرتو ثابت میگیری بدنت رو میچرخونی بعد سریع سرتو میچرخونی تا از بقیه تنه ات عقب نمونه.یا وقتی میخوای بدوی که س...
26 آبان 1392

چند عکس جهت خالی نبودن عریضه

      الان چند روزیه ما خونه نقاش داریم و مهمون خونه بابادی هستیم امروز جمعه نهار اومدیم خونه باباجون مهمونی یه سری به خونه زدیم منم اومدم وبت رو چک کردم برا خالی نبودن عریضه چند تا عکس نسبتا قدیمیت اما خوشگلت رو گذاشتم. ...
10 آبان 1392

بیست ماهگی محمد کوچول

امان از این دنیا! تند تند می چرخه و می گرده و روزها پشت سرهم میاد و میره و یهو نگاه می کنی می بینی یه ماه گذشت، یه سال گذشت، ... انگار همین دیروز بود که کوشمولوی ما پاشو روی زمین خاکی گذاشت و شد محمد کوچول و جوجوی دوست داشتنی ما. . . . الان (ساعت 8.20 صبح) یه پیامک از مامان سارا که اونم مثل اینجانب سرکاره دریافت کردم که نوشته بود: "امروز سی مهر، 20 ماهگی محمده، براش مطلب میذاری؟" منم در جواب نوشتم: "باشه، فقط می تونم یه تبریک بنویسم". خدایا چقدر زود میگذره و شایدم ما در خواب غفلتیم. در هر صورت امروز سی مهرماه 1392 ، بیستمین ماهگرد یه روز شیرین و البته پراز استرس و صدالبته خدایی برای ماست:   محمد کوشولوی خوردنی و ناناز ...
30 مهر 1392
1