آخرين روزهاي دوماهگي
اين روزا ديگه دارم شيرين ميشم. خيلي شيرين. ماشااله ماشااله خوشگل و خوش قد و بالا هم كه هستم. ديگه مامان و بابا و اطرافيان چي ميخوان؟
اين عكس يكشنبه 24/2/91 وقتي از حموم اومده بودم:
(شباهت به ياسمين جون رو داشته باشين- اولين عكس ياسي ناناسي رو در پايين نگاه كنين)
اينم عكساي ديروزمه خونه ماماني اينا قبل از رفتن به تولد ياسمين جون. من 2 ماه و 27 روزه بودم:
اينم عكساي منه امروز كه 2 ماه و 28 روزه ام. (28/2/91) توي خونه خودمون:
سرهمي كرمي رنگي رو كه براي تولد ياسي جون پوشيدم خاله هدي خيلي دوستش داره. آخه خيلي خوگشله و از وقتي داشتن سيسموني رو آماده ميكردن خاله ميگفت اينو بايد توي تولد ياسمين بپوشم. وقتي كه زودتر به دنيا اومدم خاله هي مي ترسيد كه اين لباسه اندازه ام نشه، طوري شده بود كه اسم لباسه رو گذاشته بودن "هموني كه ميخواد توي تولد ياسمين بپوشه"! خلاصه ديشب بالاخره اين لباس رو تنم كردم و دقيقا اندازه اندازه بود. خيلي هم خوشگل و خوش تيپ شدم.
از اين مارك با اين طرح يه بلوز و شلوارك آبي رنگ خوشگل هم دارم كه يك يا دوسايز بزرگتره كه انشااله تابستون مي پوشم. ياسي خاله هم از اين طرح دو تا صورتي رنگش با مدل سارافوني و سرهمي مثل من داشت كه كلي بهش ميومد. دست بابايي و ماماني درد نكنه با اين لباساي خيلي خوشگلي كه به عنوان سيسموني برامون خريدن.
اين عكسه مربوط به تيرماه 90 هست و ياسمين جون چهل و چند روزه بود (دقيقشو خاله ندا ميدونه) تازه از حموم اومده بوده و با خاله ندا و ماماني اومده بودن خونه ما براي ديدن مامان و بابام كه از مشهد برگشته بودن. مامانم هم زحمت ميكشه و با كمك خاله ندا ناخن پاهاي ياسمين رو لاك ميزنن. (خانم دكمل بعداً گفته وقت براي اين قرتي بازي ها زياده الان اين جور به سر ني ني نيارين، خوب نيست)
(شباهت به محمدي رو داشته باشين- اولين و دومين عكس همين پست رو نگاه كنين)
اينم عكس دقيقا دو ماهگي ياسمين جونه. 27/4/90.
نكته: (عقده اي بازي نيستا. خاله هدي دوست داره همه چي رو كنار هم بذاره و از همه چي خاطره بسازه بخصوص وقتي از چيزي خيلي خوشش بياد)
نوشته شده در آخرين لحظات روز پنجشنبه 28/02/1391.