آخرين قسمت نذر خاله هدي - تولد خاله ندا
محمدي كوچولو، خودت بهتر ميدوني كه چقدر وجودت برامون ارزشمنده، نحوه به دنيا اومدنت و بعدش 21 روز توي آي سي يو بودن و اون همه سوراخ و جاي بخيه و كبودي توي بدن نحيفت... خيلي سخته حرف زدن در مورد لحظه لحظه اضطرابي كه داشتيم...
اما، تو هديه حضرت زهرايي (س)، هديه پاره تن رسول الله (ص). خدا به اين بهونه، تو رو براي ما به شايسته ترين صورت حفظ كرد، سالم سالم سالم و زيبا و باهوش و ... .
امروز در شادمانه ترين حالت، آخرين قسمت از نذرم رو ادا ميكنم. قبلاً برات گفتم. يه غروب جمعه و يه مامان و باباي دلتنگ و نگران ميخواستن رو كنن به درگاه خدا و دعا بخونن، بابات از من دعوت كرد و من چون مي خواستم بخوابم گفتم نه! ولي نتونستم حتي توي تخت دراز بكشم.حسي ميگفت برو و حداقل دل مامان و باباي ني ني رو شاد كن. رفتم و نشستم پيش ماماني و بابايي و مامان و بابات و غروب جمعه دعا كرديم براي سلامتي نوگل نوشكفته مون كه توي بيمارستان در وضعيت ناپايداري بود... ناگهان چيزي از ذهنم گذشت... يه نذر براي حضرت زهرا... آجيل مشكل گشا و عدد ده كه با هيچ چيز تغيير نمي كرد... نذر كردم از شب جمعه بعدش به مدت ده شب جمعه به نيت سلامتي تو به نام حضرت زهرا آجيل مشكل گشا پخش كنم و به اين عهد پاي بند شدم...
و اما امشب، پنجشنبه شب، 21 ارديبهشت 1391 دهمين شب اداي نذرمه... ده شب جمعه به ياد حضرت زهرا و براي تو ... و پس فردا روز تولد حضرت زهراست...
تعبير و تقدير عدد ده در نذر من اين بود... اداي شادباش سلامتي ، تو، هديه حضرت زهرا تا روز تولد آن حضرت...
نذرم قبول خوشبوترين گل محمدي ...
خدايا شكرت
امروز تولد خاله نداي مهربونمه.اين اولين جشن تولد خاله نداست كه توش هم مامانه و هم خاله.
خاله نداي كوچولو و مهربونم كه منو قدر دنيا دوست داري،
تولدت مبارك
از طرف: محمد كوچول
- بعداً عكس ني ني رو ميذارم ولي اگه خاله ندا يا مامان سارا داشتن دريغ نكنن لطفاً.