محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

تولد بابایی و قضیه تکون خوردن نی نی

سلام نفس مامان.همونطور که خاله هدی دیروز برات نوشت تولد بابایی بود.یکی از بهترین روزای خدا.ولی دیروز صبح مامانی کلی هول کرد آخه شما معمولا آخر شبا حدود 11 شب شروع میکنی به تکون خوردن و صبحها هم موقع نماز صبح بیدار میشی.ولی پریشب هرچی منتظر شدم تکون نخوردی.گفتم شاید امروز زیاد راه رفتم خسته شدی صبر کردم تا صبح بازم تکون نخوردی گفتم شاید گرسنه ای صبحانه خوردم و رو دست چپ خوابیدم فایده نداشت کلی استرس بهم دست داده بود.از بس استرس داشتم بابایی پیشم موند و سر کار نرفت قرار شد اگه تا ظهر تکون نخوری برم دکتر.ظهر به مامان جون زنگ زدم و با بغض بهشون گفتم تکون نخوردی و دلشون رو شور انداختم.مامان میخواستن بیان دنبالم و ببرنم پیش دکتر که گفتم بابا علیرض...
25 آذر 1390

تولد بابايي

امروز 24 آذرماه 1390 ، من ني ني زهراي كوشمولو حدود پنج ماه و بيست روزه كه توي شمك ماماني اومدم و انشااله توي نوروز 1391 ميام و توي بغلش آروم ميگيرم. امروز براي من و ماماني و بابايي يه روز ويژه است. آخه امروز سالروز تولد بابا عليرضاست و اين اولين ساليه كه ما، دو نفر و نصفه اونو جشن ميگيريم. در واقع اين اولين ساليه كه بابام نصفه و نيمه بابا شده!  انشااله سال ديگه خودم هستم و در اولين سال حضورم كه حدود نه ماهم هست، خودم شمع روي كيك تولدش رو فوت ميكنم ! انشااله ...
24 آذر 1390

هفته 23 و 24 حاملگی

سلام نفس آخر ما نفهمیدیم شما دقیقا تو هفته چندم تشریف دارید.طبق نظر دکتر جامعی الان ٢٣ هفته و ٢روزتونه.طبق نظر دکتر ادیب ٢٤ هفته و ١ روزتونه.بهرحال من تغییرات این دو هفته تون رو مینویسم. هفته23 گاه کودک ممکن است بدنبال بلعیدن مایع آمنیوتیک دچار سکسکه شود با لمس شکم و صدا حرکات جنین بیشتر می شود وزن جنین 500 تا 550 گرم و قدش28 تا29  سانتی متر است قربون قد و بالات عروسکم. هفته24 مهمترین اقدام در این هفته تکامل چربی در زیر لایه پوست است وزن جنین 600 گرم و قدش 30 سانتی متر است. کپل مامان نفس. ...
18 آذر 1390

يا حسين

*نازم آن آموزگاري را که در يک نصفه روز دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادي نويسد بر زمين بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند*     ...
5 آذر 1390

اولین تکون خوردن رسمی

سلام نفس مامان.گل قشنگم عروسکم.الان حدود یک ماهی میشه که شما وروجک مامان شروع کردی به تکون خوردن ولی واسه مامان محسوس نبود.چون مثل ترکیدن حباب تو شمک مامان بود ولی بعد فهمیدم که نه این شمایید.بابایی هم همش دعا میکرد اولین تکون شما روز عید غدیر باشه.منم از بس تو این فکر بود شب عید تا صبح نمیدونم خواب میدیدم یا واقعا احساس میکردم که شما تکون میخورید.البته بازم نه اونجور تکونی که تکون باشه مثل حرکت دسته جمعی یه گروه مورچه بود.البته چند روز هست همچین حسی دارم وهمه گفتن که شمایید.مورچه کوچولوی مامان.اما دیروز جمعه 27 آبان حدود ساعت 2 بعدازظهر سر کار شما رسما تکون خوردید و من برای اولین بار تکون خوردنت رو احساس کردم.3تا ضربه حسابی.انموقع سرکار مو...
28 آبان 1390

مراسم لوله اندازون و سفره آرمه داري

شب عيد غدير برامون يه خاطره زيبا شد. توي اين شب مامان جون خيلي خيلي مهربونم زحمت كشيدن و براي اينكه من تو شمك مامانيم يه مراسم قديمي شيرازيو گرفتن. حدود 40 تا مهمون مونث (به غير از آروين و رادوين كوچولو نوه هاي خاله مريم ماماني) داشتيم و 20 تا آقا و ساير انواع مذكر كه در منزل منتظر شام بودن. توي اين مراسم، قرار بود حدود 20 نفر از فاميلاي بابايي تشريف بيارن كه فقط 15 نفر به علاوه دختر عمو حنان اومده بودن. صبح مراسم من و ماماني رفتيم بيرون و ماماني يه كاري داشتن كه انجام دادن بعدشم رفتيم خونه مامان جون مهربونم. مامان جون، خاله هدي، مادرجون ماماني اونجا بودن. بعدش معصومه خانم اومدن با اون كوفته سبزي هاي معروفي كه براي مراسم ماماني درست كر...
27 آبان 1390

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام عروسک مامان امشب رفتیم سونوگرافی دکتر ادیب واسه تعیین جنسیت.عروسکم اصلا برا ما فرق نداشت که شما محمد آقا باشی یا زهرا خانم. من که احساس میکردم  هر دوتاتون تو شکمم هستید.اصلا هم دوست نداشتم برم سونو چون فکر میکردم با سونو یکی تون رو از دست میدم.خلاصه مامانی ساعت 21:15 بود که رفتم تو اتاق خانم دکتر و بعداز اندازه گیری دور سر و ران شما به من گفتن که شما گل............................دخترید. زهرا جونم گل دخترم به جمع ما خوش آمدی. به پیامبر صلوات الله هر وقت خبر دختر دار شدن کسی رو میدادن میفرمودند:ریحانه و رزقها علی الله. (گل خوشبویی است ورزق او بر خداست). محمدم کوچولوی نازم تو...
26 آبان 1390

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.

نفس مامان عیدت مبارک.امروز بزرگترین عیده.عید غدیر خم.عید ولایت.ایشالله خدا هممون رو از شیعیان واقعی حضرت علی(ع) قرار بده.خدا جون شکرت که مهر حضرت علی و فرزندانش رو تو دلمون قرار دادی.شکرت که قسمت ما رو ی خانواده شیعه عاشق اهل بیت قرار دادی.شکرت که مملکتمون مملکت شیعه هاست.این محبت و لطفی که در حقمون کردی رو ازمون نگیر. یا آبَاالحَسَنِ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ یا عَلیَّ بنَ اَبی طالِبٍ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه   راستی مامانی چند ساعت پیش برنامه...
24 آبان 1390

مراسم اصلي و رسمي لوله اندازون و آرمه داري

محض اطلاع:‌ كوچولو، خاله هدي فقط اومده بگه كه امشب در شب عيد با خير و بركت غدير خم، يه مجلس كاملاً شاد و مبارك مخصوص شما در خونه مامان جون مامانيت برپاست. مراسم اصلي و رسمي لوله اندازون ماماني و سفره آرمه داري كه تقريباً‌ خانمهاي هردو فاميل ماماني و باباييت توش حضور دارن. خاله هدي وقت استراحت بين دو نيمه كارش رو اومده و اين اطلاع رو بهت ميده كه بري و آماده بشي (البته تو شمك ماماني). مامان جون كه يكي دوهفته اس خودشو كشته تا همه چي به بهترين نحو آماده بشه، خاله هدي هم يه ريزه كار ميكنه و دوسه ساعتي استراحت مي كنه (كلا اين تن كاري نيست!)، مادرجون ماماني هم از صبح اومدن و دارن كمك ميكنن. معصومه خانم هم كوفته سبزي ها رو پختن و تازه آورد...
23 آبان 1390