اولین تکون خوردن رسمی
سلام نفس مامان.گل قشنگم عروسکم.الان حدود یک ماهی میشه که شما وروجک مامان شروع کردی به تکون خوردن ولی واسه مامان محسوس نبود.چون مثل ترکیدن حباب تو شمک مامان بود ولی بعد فهمیدم که نه این شمایید.بابایی هم همش دعا میکرد اولین تکون شما روز عید غدیر باشه.منم از بس تو این فکر بود شب عید تا صبح نمیدونم خواب میدیدم یا واقعا احساس میکردم که شما تکون میخورید.البته بازم نه اونجور تکونی که تکون باشه مثل حرکت دسته جمعی یه گروه مورچه بود.البته چند روز هست همچین حسی دارم وهمه گفتن که شمایید.مورچه کوچولوی مامان.اما دیروز جمعه 27 آبان حدود ساعت 2 بعدازظهر سر کار شما رسما تکون خوردید و من برای اولین بار تکون خوردنت رو احساس کردم.3تا ضربه حسابی.انموقع سرکار موقع استراحتمون بود که من به دوستام گفتم اونا هم اعتراض کردن چرا به ما نشون ندادی که من گفتم خودم هم اولین بار که فهمیدم.خلاصه از خوشحالی زنگ زدم به بابایی.بابایی هم پایین بود داشت با مامان جون اینا نهار میخورد کلی ذوق کرد و به اطرافیان اعلام تکون خوردن رسمی شما رو کرد.بعدش زنگ زدم به مامانم .مامان هم مثل همیشه شروع کرد به قربون صدقه نوه اش.هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که بابایی خودش زنگ زد.کلی خوشحال بود.هی قربون صدقه دست و پای زهرا کوچولوش رو میکرد.از مامان هم قول گرفت که تکونهای نفسش رو بهش نشون بده.منم به شرط همکاری شما قبول کردم.خب گل من میبینی با یه تکون خوردن چقدر دل ما رو شاد کردی.وقتی بیای چی میشه.مامان سعی کن بیشتر تکون بخوری باشه؟ به مامان یه احساس خوبی میده چون هنوز مامان باورش نشده یه عروسک تو راه داره.میخوام حسابی مامان رو متوجه کنی.