محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

محمد كوچول شش روزه

اين مطلبو الان شنبه 6 اسفند ساعت 10.23 دقيقه شب مي نويسم.   آخرين اخبار: خداروشكر ناناسي محمد امروز حالش بهتره. فيلمشو كه ديدم دلم آروم گرفت. لوله اكسيژن توي بيني اش رو خارج كردن. يكي از لوله هاي ريه اش رو هم همينطور. زرديش هم خيلي كم شده و بعد از يكروز دستگاه مهتابي رو هم برداشتن. ني ني محمد خوشگل، ماشااله ماشااله تپلي تر شده بود و خيلي ماهتر از قبل. (البته شما فقط اولين عكسشو ديدين كه از اتاق عمل اومده) مامان سارا گفت كه كبودي هاي كف پاش هم كمتر شده. انشااله خدا همچنان لطف و مرحمتشو نثار جان تشنه مون كنه و ني ني رو سالم و سلامت بفرسته توي بغلمون. راستي كوشمولو خان شير هم ميخوره و الان دوز شيرش از دو به چهار سي سي رسيده. ...
6 اسفند 1390

محمد كوچول پنج روزه

اين مطلب رو شنبه 6 اسفند ساعت 8.50 دقيقه صبح مي نويسم. البته گزارش روز قبله خبر داغ داغ: اول اينكه با دقت مامان سارا و پرس و جو از پرستاران محترم به اين نتيجه رسيديم كه ناف محمد كوچول در پنج روزگي در روز جمعه پنج اسفند90 افتاده. البته پنجشنبه تا هشت شب كه مامان و باباش پيشش بودن ناف هم بوده ممكنه بعد از رفتن اونا افتاده باشه ولي ما بنا رو روز جمعه و در پنج روزگي گذاشتيم. ياياسي خاله هم توي چهار روزگي نافش افتاد. دوم اينكه پزشكان از روند بهبودي ناناسي محمد ابراز خرسندي كردن و اگه خداي مهربون بخواد امروز (شنبه) يكي از لوله هايي كه توي ريه محمد كوشمولو هست رو خارج مي كنن. سوم و مهمتر اينكه بالاخره ديروز، به ني ني شير دادن....
6 اسفند 1390

از تو مي خواهم اي خدا

اي غمگسار و اي اندوه زدا، اي بخشنده در اين جهان و آن جهان و مهربان در هر دو سرا، بر محمد و خاندان محمد درود فرست. اندوهم را از بين ببَر و غمم را از ميان بردار. اي يگانه، اي يكتا، اي كسي كه همگان نياز خود پيش تو آورند، اي آن كه نزاده‌اي و زاده نشده‌اي و هيچ كس همتاي تو نيست، مرا از بدي‌ها نگاه دار و از گناه پاكيزه بدار و گرفتاري‌ام را برطرف گردان. خدايا، من اينك مانند كسي هستم كه سخت نيازمند گرديده و نيرو و توانش رو به ضعف نهاده و گناهانش فراوان شده است؛ همچون كسي كه جز تو براي درمانِ نياز خود فريادرسي نمي‌بيند، و براي ضعف خود نيرو دهنده‌اي، ... من خواهانِ بهترين تقديري هستم كه برايم رقم زده‌اي، ...
5 اسفند 1390

محمد كوچول چهار روزه

الان كه اين مطلبو مي نويسم ساعت يك و شانزده دقيقه بامداد روز جمعه پنج اسفنده ولي گزارش روز چهارم رو مي نويسم. پيش از ظهر دايي هوشنگ و زن دايي مامان سارا به همراه خاله افروز دختر دايي حسين اومده بودن خونه ما. البته بنده (خاله هدي) سركار تشريف داشتم و نديدمشون. حدود دوساعتي منزل ما بودن و از هردري صحبت كرده بودن. ماماني ميگفت زن دايي گفته شايد باور نكنين ولي من ده روز قبل از مراسم سيسموني برون محمد يه خوابي ديدم كه بلافاصله خودم صدقه دادم و به شما براي اينكه دلشوره نگيرين نگفتم. اونم اين بوده كه يه نفر توي خواب درحضور مادر (مامان ماماني كه فوت شدن) ازش پرسيده شما توي فاميلتون سارا دارين؟ گفتم بله بعدش گفته براش حتماٌ صدقه بدين. زن د...
5 اسفند 1390

محمد كوچول سه روزه

اين مطلب رو كه مي نويسم دقيقاً محمد گلي چهار روزه است و هنوز چهار روز و يك ساعته هم نشد و البته اين گزارش سه روزگي آقا محمده در سوم اسفند90. ديروز محمد ناناس وقتي مامان و باباش رو ديد كلي دست و پا زده و حتي با صداي مامان سارا كمي چشماشو هم باز كرده. خدا رو هزاران هزار مرتبه شكر، پزشكها از وضعيت محمد گلي ما رضايت دارند و حتي ديشب به بابا عليرضا گفتن كه اگه به اين صورت پيش بره تا دو روز ديگه از زير اين دم و دستگاه ميارنش بيرون تا خارج از دستگاه به بهبودي كامل برسه. خدارو شكر هر نوع آزمايش و سونوگرافي و عكس و ... كه گرفتن عالي بوده (خدايا) تب هم نداشته و خيلي دست و پا ميزده كه گفتن اين نشانه خيلي خوبيه. ناناسي ديروز دوباره مامي شده بود (پ...
4 اسفند 1390

محمد كوچول دو روزه

  ديروز دوم اسفند محمد آقا دو روزه شد. اما من نتونستم بيام گزارش كار بدم. محمد آقا حدوداي يك ظهر دوباره مامان ساراش رو ديد. يه كمي هم چشماشو باز كرد ولي چون داروي خواب آور بهش ميدن نمي تونست كاملا با چشماي نازش مامان سارا رو ببينه. ناناسي ما، همچنان توي دستگاهه و يه چندتايي لوله بهش وصله، براي هوا، غذا، ادرار و ... بابا عليرضا ديروز دوباره يه فيلم كوتاه يكي دو دقيقه اي ازش گرفته. ماشااله روز به روز خوشگلتر ميشه. ديروز كه موهاشو مدل فشن زده بود بالا. به قول ماماني (مامان جون) بچه مون از حالا خوش تيپه. راستي براتون از قدش نگفتم. تا ديروز اين خوش قيافه ها اندازه قد ني ني رو به ما نگفته بودن. بابا عليرضا ديگه رفته بود و با گرفتن يقه آ...
3 اسفند 1390

يه پماد و يه شهر در به دري

امشب اول اسفند، حدود ساعت هفت و نيم بابا عليرضاي محمد كه رفته بودن بيمارستان يه سري به ني ني بزنن گفتن كه دكتر پماد نيترو گليسيرين نيم درصد رو تجويز كرده. باباي بنده خدا از همون بيمارستان راه افتاده بود دنبال پماد براي ني ني محمد و از اين طرف هم عمو حسين من (خاله هدي) كه متوجه شده بودن تمام داروخانه هاي اونور شهر رو ميگشتن تا دارو رو پيدا كنن. شيراز چون يكي از قطبهاي پزشكي كشور توي جنوب كشوره خيلي داروخونه و بيمارستان و درمانگاه و ... داره.بنابراين دو نفر نمي تونستن تا قبل از تعطيلي همه داروخونه ها، به همه سر بزنن. من با دوستم خانم يزدانپرست كه شوهرشون داروسازه و داروخونه دارن تماس گرفتن و اين بنده خدا هم خودش و هم شوهرش به اكثر بيمارستانها ...
2 اسفند 1390

مامان سارا الان داره مياد

آخرين اخبار: الان ماماني زنگ زد و گفت كه مامان ساراي محمد كوچول مرخص شده و دارن ميان خونه. ساعت يك و پانزده دقيقه ظهره. برم يه مقدار خونه رو مرتب كنم البته اگه اين سردرد بذاره. انشااله به همين زودي ها ماماني زنگ بزنه و بگه خونه رو براي اومدن محمد ناناسي آماده كن. خدايا شكرت... ...
1 اسفند 1390

محمد كوچول يك روزه

آخرین اخبار:‌ محمد ناناسي ما امروز يكروزه است. و درست وقتي يكروزه و سه ساعته بود مامان ساراش رو ديد. حدود دوساعت پيش يعني ساعت يازده اول اسفندماه 1390 ، 27 ربيع الاول 1433 و 21 فوريه 2012.   حيف! هيچكس جز خانم پرستار ديدار مامان و ني ني رو نتونست ببينه. آخه ني ني تو دستگاهه و بايد محيط تنفس كاملاً استريليزه باشه. اما، مثل اينكه يه فيلمي از اين ديدار گرفته شده. خداروشكر پزشكاي بيمارستان از وضعيت محمد كوچول اظهار خرسندي كردند و گفتند چون داره آنتي بيوتيك ميگيره بايد بين يك هفته تا ده روز توي  NICU باشه. مامان سارا هم انشااله تا دو سه ساعت ديگه مرخصه و مياد خونه ما. من خاله هدي، نه ديروز و نه امروز س...
1 اسفند 1390

محمد كوچول عجول خوش اومدييييييي

خاله هدي مي نويسه:‌ من الان از بيمارستان دنا اومدم ساعت حدود يازده صبح 30 بهمن 1390 هست. خيلي دوست داشتم من اولين نفري باشم كه اين خبر رو به دوستان وبلاگي ميدم ولي چون ياسي زر زر مامانشو مجبور كرد بره خونه پس اين وظيفه خطير به گردن خاله ندا افتاد. بهرحال:‌                  محمد كوچول عجول خوش اومديييييييييييييييييييييييييييييييي ...
30 بهمن 1390