محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه سن داره

★★گل محمدي من★★

بارداری به نیمه رسید

عسلکم سلام .امروز مامانی وارد هفته 20 حاملگی شد و دوران بارداری به نیمه رسید.امیدوارم نیمه  دوم بارداری هم مثل نیمه اول به خیر و خوشی بگذره.ببخش عروسک خیلی برنامه ها واسه دوران بارداری داشتم ولی متاسفانه تا حالا موفق به انجامشون نشدم.امیدم فقط به خداست سپردمت به  خودش. دوست دارم همدم مامان.با تو که حرف میزنم آروم میشم.کاش زودتر بیای کنارم باشی. ...
23 آبان 1390

سوغاتی

سلام گلم دیروز مامان جون وباباجون باباییت از سفر عتبات برگشتند .عرفه رو رفته بودن کربلا.من و مامانی قبل از رفتنشون رفتیم کلی مغازه ها رو گشتیم تا واسه شما ی لباس سبز بخریم بدیم مامان  جون ببرن کربلا طواف بدن تا سال دیگه دهه اول محرم عزیزم رو سبزپوش کنیم.اما هیچ چیزی گیرمون نیومد چون پارسال ماه محرم مامان جون نیت کردن عزیزم رو سبزپوش کنن.خلاصه قرار شد مامان جون از همونجا لباس سبز بخرن و همه جا طوافش بدن.منم گفتم اگه شد واسه عروسک ی دشداشه هم بیارید.خلاصه دیروز مامان جون که اومدن واسه عزیزم ی دشداشه و ی ست سبز که کلاه و شال و بلوز شلوار بود آوردن که روی همه ش هم نوشته عبدالله رضیع یعنی همون حضرت علی اصغر که...
20 آبان 1390

امید یک پدر

اولین باری که باهات ارتباط برقرار کردیم به حرف مامانت گوش کردی بار بعد دعات در مورد بابات اجابت شد اولین بارم که بابات در خلوتگهت دیدت دم اذان مغرب در حال سجده بودی حالا هم تو این ایام متبرک روح الهی درت دمیده شده همیشه بابات برات دعا میکرده که اهل سعادت و شهادت و شفاعت باشی محب و مطیع خدا و اولیائش باشی امیدوارم همه اینها نشانه استجابت دعام برا عزیزم باشه منتهی خیرخواهی پدری برای فرزندش بابا بدون و باور کن دختر باشی یا پسر عزیز بابایی انتخاب خدا برا من و مامانت هستی و یقین دارم خدا همیشه از فضل و کرم بی نهایتش و نه از بی لیاقتی من بهترینها رو برام انتخاب کرده حالا خودت میای میبینی مامانت بابابزرگا و مامان بزرگات خاله ها و عمه هات عم...
17 آبان 1390

16 آبان

سلام عروسکم دیروز یکی از رمانتیک ترین و خاطره انگیزترین روزهای زندگی من و باباییت بود.سه سال پیش در چنین روزی من و بابایی با هم پیوند عشقولانه بستیم.و عروسکم تو ثمره این پیوندی.عاشقانه دوست داریم نفس. در ضمن نفسم ماه آبان ماه خاطرات زیبا واسه خانواده مامانیه.12 آبان سالگرد ازدواج مامان جون باباجون.16 آبان سالگرد ازدواج من وبابایی.21آبان سالگرد ازدواج خاله ندا و عمو احسان. حالا هم که 4ماه و 10 روزگی شما.و 23آبان هم لوله اندازون و آرمه داری بخاطر شما.   ...
17 آبان 1390

ديشب خوابتو ديدم به خدا

  خيلي برام جالبه. من كه كلاً‌ خداي خواب ديدنم تا به امروز هيچ خوابي درموردت نديده بودم جز همون خوابي كه باعث لو رفتن بارداري مامانيت شد. هموني كه شب نيمه شعبان ديدم. ماماني و باباييت گفتن مي خوان برن و يه ماهي انتخاب كنن و من ديدم كه از بين يه عالمه ماهي كه هركدوم توي يه ظرف كوچكي قرارداشتن،‌ يه ماهي رو انتخاب كردن كه مژه هاي بلندي داشت و در عين اينكه درشتر از بقيه بود يه ظرافت خاصي داشت. از اونجا بود كه رفتم تو نخ ماماني و باباييت و كشف كردم كه ممكنه تو، تو دل مامانيت باشي. مامان جونم تا به شك من پي برد، رفت زير زبون مامانيت و فهميديم بعله!‌ خاله هدي يه چيزي سرش ميشه! ولي بعد از اون هيچ خوابي درموردت نديدم و هيچ انر...
16 آبان 1390

چهار ماه و ده روزگیت مبارک.

فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ هنگامي كه كار آن را به پايان رسانيدم و در او از روح خود دمیدم   عروسکم امروز یا فردا چهار ماه و ده روزگیته. موقعی هست که خدا بر تو و بر ما منت میذاره و از روح خودش در وجود عزیزم میدمه. عروسکم مواظب روح خدا باش. مثل مامانت تو فراز و نشیبهای دنیا گمش نکنی.  قربون روح پاکت برم.ایشالله همیشه روحت آسمانی بمونه. التماس دعا عروسک. نویسنده:مامان نی نی ...
14 آبان 1390