محمد كوچول دوازده روزه و يه مامان دلتنگ
اين مطلبو امروز شنبه 13 اسفند ساعت 10.17 دقيقه صبح مي نويسم و گزارش روز قبله.
از پريشب اكسيژن محمد ناناسي رو كمتر كرده بودن. اما يه ذره ميزان تنفسش بالاتر از حد نرمال بود و حدود 67 تا در دقيقه در حاليكه بين 40-50 بار تنفس براي نوزاداني با اين شرايط عاديه البته آخر شب كه دوباره مامان و باباش رفتن بيمارستان آقاي دكترش با مشاهده عكساي جديد و وضعيتش گفته بود اوضاع روبه راهه و هيچ مشكلي وجود نداره.
ديروز ظهر مامان سارا و بابا عليرضا وقتي از بيمارستان برگشتن مثل هميشه نبودن. دفعات قبل با شادي و خوشحالي ميومدن. اما ديروز واقعاً توي خودشون بودن و ناراحت. دل نگران شده بوديم و از طرفي زياد نمي شد سوال و جواب كنيم. فقط گفتن كه تنفسش يه ذره بالاست. خاله ندا، عمو احسان و ياسي هم پيشمون بودن. من خودمو با ياسمين گلي سرگرم كردم تا بقيه ناهار بخورن. همه يه جوري ميخواستن حواس همديگرو پرت كنن. از شانس ما در روزي كه نه بارون ميومد و نه برف و نه طوفان! شبكه هاي تلويزيوني هم براي حدود دوسه ساعتي قطع شده بود. بعد از ناهار بابايي (باباجون) براي اينكه حواس بابا عليرضا رو پرت كنن، اونو با يه آنتن تلويزيون سرگرم كرده بودن و مجبورش كردن بره روي پشت بام و آنتن رو نصب كنه، شايد كه از فكر بياد بيرون. منم كه ديرتر ناهار خوردم سفره رو جمع كردم و ظرفها رو توي ماشين جا ميدادم كه ديدم خاله ندا و مامان سارا نيستن و رفته بودن پيش ماماني كه داشتن ياسي رو تر و تميز مي كردن. ماماني اومدن تا بقيه كارا رو انجام بدن و من رفتم پيش خواهرام. مامان سارا پيش ياسمين و مامانش روي تخت دراز كشيده بود و تا من اومدم پيششون رفت. ياسمين هم در حين شير خوردن بود و هر از گاهي نگاهي به من مي كرد تا اينكه خوابش برد. به خاله ندا گفتم فكر كنم سارا يه سه چهار روزيه كه بدجور دلتنگ ني ني شده، آخه دوشنبه شب گفت ميخوام زود بخوابم ولي حدوداي دوازده و نيم يا يك شب بود كه اومد توي هال و من ديدم بيني و چشماش قرمزه، گفتم گريه كردي؟بدون هيچ مخفي كاري گفت آره و ... همين موقع خاله ندا گفت الانم داشت گريه مي كرد و مي گفت من بچه ام رو ميخوام. آخه رفتن بيمارستان و همون موقع ديدن كه دو تا ني ني كوچولوي ديگه كه توي NICU بودن مرخص شدن و فقط محمد ناناسي توي اين بخش مونده و هنوز مرخص نشده...
عصر حدوداي ساعت 5.25 بابا عليرضا ازمون خواست كه رو به قبله بشينيم تا به صورت جمعي دو تا دعاي حاجت بخونيم. البته خاله ندا اينا رفته بودن. من بودم و بابايي، ماماني، مامان سارا و بابا عليرضا.
دعا رو خونديم و مي خواستم براي ني ني دعا كنم كه يهو يه چي اومد تو ذهنم.وقتي داشتم از حضرت زهرا(س) شفاي همه مريض ها و ني ني خوشگلمون رو ميخواستم يه دفعه اسم آجيل مشكل گشا نذر حضرت زهرا (س) اومد تو ذهنم. اين آجيل تا الان چندين بار برام كاراي خارق العاده كرده و من اصلا يادم نبود. اومدم نيت كنم و بگم چند شب جمعه كه خدا شاهده يهو بدون مقدمه عدد 10 اومدم توي ذهنم درحاليكه دنبال اعدادي با كاربردهاي ديگه ميگشتم مثلا 5 به نيت 5 تن، 7 به نيت تبرك 7 يا 14 به نيت 14 معصوم و ... مي خواستم عدد رو تغيير بدم ولي سفت نشسته بود تو ذهنم و دلم راضي نشد چيز ديگه اي بگم. دنبال تعبير عدد ده بودم كه تا همين الان سرگردون ميگشتم و ميگشتم...
نمي دونم باورتون ميشه يا نه، ولي خدا رو گواه ميگيرم كه همين چند دقيقه پيش كه داشتم اين متن رو مي نوشتم يه لحظه به دلم افتاد كه تقويم رو مرور كنم. من اگه از همين شب جمعه يعني 18 اسفندماه شروع كنم به پخش آجيل مشكل گشا، آخرين شب جمعه يعني ده تا شب جمعه بعدي ميشه 21 ارديبهشت و دو روز بعدش ... شنبه روز تولد حضرت زهراست، يعني روز مادره... يعني همه چي اداي نذر من ختم ميشه به ايام ولادت حضرت زهرا (س) اين بود تعبير عدد 10؟! خدايا همه وجودم به لرزه افتاده... آخه مامان سارا وقتي باردار بود توي خواب ديده بود كه بهش گفتن اين ني ني هديه حضرت زهراست و اون داشته توي خواب براي بابا عليرضا اين مطلب رو نقل ميكرده (شايد تاكيد زياد ما بر دختر بودن و نام زهرا هم همين خواب بود)... نمي دونم چي بگم... اشكام سرازيره از شوق و اميد و عنايت خداوندي... دلم تنگه براي ني ني كوچولويي كه فقط دوسه كيلومتر اونورتر از خونه ما توي بيمارستان توي بخش NICU داره براي خوب شدن تلاش ميكنه. اما، دلتنگي من كجا و دلتنگي وجود پر از عطش و شوق مادرانه مامان سارا كجا! خدايا دلم گرفته به خاطر دلتنگي مامان سارا و اين همه درد و رنج ني ني كوچولويي كه هديه پاكترين بانو يعني حضرت فاطمه زهراست!
اگه دلتون شكست و يا در اوج خوشحالي و خوشبختي كمي به فكر فرو رفتين، بعد از حمد و ثناي خداوند بزرگ و مهربون يه دعايي هم براي همه ماماناي منتظر و دلتنگ داشته باشين. حداقل آثار دعا براي خودمون اينه كه دلمون رو به هم نزديك و به خدا نزديك تر ميكنه و از لحاظ مادي نعمات و روزي رو زياد ميكنه. همه مون در برهه اي از زندگي گرفتار ميشيم و اين دعاهاي ديگرونه كه به بودن و ماندن و اميدوار بودن دلگرم مون ميكنه.
يا من اسمه دواء و ذكره شفاء
امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء
التماس دعا