محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

محمد كوچول يازده روزه

1390/12/11 22:49
نویسنده : خاله هدی
604 بازدید
اشتراک گذاری

اين مطلبو كه مي نويسم برخلاف مطالب قبلي كه روز بعد نوشته مي شد و شرح حال روز قبل بود، گزارش امروزه. ساعت 10.10 شب امروز پنجشنبه 11 اسفنده و از وضعيت محمد خوشگل مي نويسم.

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 شکلکهای جالب آرویناول از همه خدارو صد هزار مرتبه شكر كه ني ني همچنان خوبه و بهتر ميشه. اكسيژن رو كمتر كردن تا مقاومت بدن رو بسنجن كه خدارو شكر تا الان كه بابا عليرضا اومد از بيمارستان و گزارش داد، اوضاع خوبه.

مامان سارا امروز براي اولين بار به ني ني كوچولو دست زد اونم در يازده روزگي پسمل قند عسلش. قضيه اينه كه صبح مامان سارا براي ني ني شير ميدوشه و وقتي ميخواسته بلند شه كه شير و بده بابا عليرضا ببره بيمارستان همه شيرها مي ريزه و ... ماماني ميگن مامان سارا با صداي بلند گريه ميكرده و اشك مي ريخته كه شير بچه ام ريخت و حالا من چيكار كنم؟ بابا عليرضا و ماماني هم بهش دلداري ميدن و ميگن دوباره تلاش كن. ماماني بابا عليرضا رو ميفرستن سركار و خودشون بعد از اينكه شيرها با زحمت فراوون آماده شد مامان سارا رو مي برن بيمارستان ديدن ني ني. اونجا يه خانم پرستار مهربون به مامان سارا ميگه تا حالا به ني نيت دست هم زدي؟ اونم ميگه نه. بعدش خانم پرستاره از مامان ني ني ميخواد كه گان و شلوار بپوشه و دستاشو تا بالاي آرنج با بتادين و مواد ضدعفوني كننده استريل كنه. بعدش ميرن پيش محمد آقا شاه شاهان. مامان سارا براي اولين بار يواش يواش ني ني رو نوازش ميكنه ولي همش دلش شور ميزده كه مبادا ني ني سرما بخوره. مامان سارا ميگه ني ني بدنش خيلي نرم بود و واقعاً خيلي ماه بوده!

يا خدا دل همه ماماناي ني ني هاي بيمار رو با شفاي عزيزاشون شاد كن و مامان ساراي ني ني محمد ما رو هم به ني ني نازش برسون. يا خدا!

امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

 امروز خانم گلاب دخمل خاله ياسمين نتونست بياد خونه ما. انشااله فردا ظهر بعد از مدتها دوباره همه دور هم جمع ميشيم. اما نه! همه نيستيم كه... محمد ناناسي خاله فردا هم خونه نمياد... ياسي خوشگله، ياسي ناناسي امشب كه شب جمعه،‌ شب استجابت دعاهاست،‌ دعا كن پسر خاله جون خوب خوب خوب شه و انشااله جمعه ديگه ظهر همگي دور هم باشيم. خدايا ميشه همچنان نگاهم كني....!

يا من اسمه دواء و ذكره شفاء

شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

 

يه چيز ديگه! احتمالاً فردا خاله ندا ميخواد براي ياسي ناناسي آش دندوني بپزه. قبل از اين قرار بود من اينكار رو براي خوشگل خاله انجام بدم كه با نظر خاله ندا گفتيم وقتي محمد كوچول بياد و همه واقعا دلمون شاده. البته من حتماً سر قولم هستم. محمد كه بياد با جون و دل براي دوتاشون آش مي پزم. آشي كه خاله تنبل كار نكرده بپزه حتماً خوردن داره و هركي بخوره حاجت روا ميشه!

التماس دعا!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سمیرا
11 اسفند 90 23:30
سلام گلم . من نی نی م هنوز تو دلمه . بیا پیشم با هم دوست شیم . باشیییییییی ؟
منتظرتماااااااااااا


چشم خاله
خاله جون...
12 اسفند 90 1:10
سلام...
آخیییییییی عزیزم...
میگم مگه نه گفتید محمدو از دستگاه اوردن بیرون؟؟
http://nini91- توی این پست نوشته بودید...

akbari.niniweblog.com/post63.php

من کلی خوشحال شدم پس چی شد؟؟؟
نکنه به خاطر اینکه نی نی هفت ماه و شانزده هفده روزه بوده؟؟؟

ایشالله که به زودی زود مرخص نشه و تا جمعه اینده هم نکشه همین یکشنبه دوشنبه ایشالله جمعتون با حضور 2 تا نوه گلتون جمع باشه

آره خاله جون. اون دم و دستگاههاي مربوط به ريه رو درآوردن ولي هنوز اكسيژن بهش وصله. توي محفظه شيشه اي هم همچنان هست. بازم دعاش كنين خاله، خيلي كوشمولو و خوردنيه. انشااله لوله اكسيژن رو كه بردارن عكسشو براتون ميذارم تا ببينين چه عسليه. التماس دعا




مامان ریحانا
12 اسفند 90 2:07
سلام
آخی عزیزم مامان سارا خوب حس مادرانتو درک میکنم
الان از نظر روحی مامان سارا چطوره تو رو خدا نذارید زیاد تنها باشه
محمد جون 7.5 ماهه بود که بدنیا اومد؟ راستی درست متوجه نشدم کیسه آب پاره شده بود که باعثه زایمانشون شده خاله هدی جون؟
ایشالا به حق این روز محمد جون صحیح و سالم بیآد در آغوشه مامان سارا و بابا علیرضا و دلتون خوش و لبتون خندون کنه
آره کاره خوبی کردید اونجوری دل خواهری می شکست
الان محمد جون تا چندروزه دیگه باید بیمارستان بمونه؟
ببخشید زیاد شد سوالاتم


خواهش مي كنم. محمد كوچولو بين 37 تا 47 روز زودتر به دنيا اومد (37 روز براي سزارين و 47 روز براي زايمان طبيعي)- آره كيسه آب پاره شد. هنوز معلوم نيست تا چند روز ديگه بايد بستري باشه.
ممنون از لطفتون. خيلي خيلي دعاش كنين خاله
مامان گلي
12 اسفند 90 11:00
اولش مبارك اش دندونيبعدشم مبارك اولين تماس مامان ساراومحمدآقا خيلي خوشحالم كه همه چيز به خوبي پيش ميره ومحمد آقا داره روزبه روز پيشرفتش بيشتر ميشه

ممنونم. انشااله به همين زودي ها محمد كوچولو مي پره توي بغل مامان و باباش
کودکانه های من
12 اسفند 90 14:49
آخییی عزیزم
انشالله که به حق حضرت محمد زود زود خوب شه این محمد آقا
خیلی تو فکرشم
هرروز میام وبلاگش

ممنونم. التماس دعا
مامان رضا جونی
12 اسفند 90 20:58
خدا رو هزار هزار بار شکر که خبرای خوش خوب برامون میگذاری
چه جالب که منم وقتی رضا 11 روزه بود لمسش کردم البته اون روز روزه اولی بود که من پسر هفتیم رو می دیدم
خاطرات اون موقم دوباره برام زنده شد
منم وقتی دست بهش زدم لطافت پوستش برام جالب بود و تا دو ، سه ماه بعدش هم وقتی لپش رو روی لپم می گذاشتم قند توی دلم آب می رفت. یادمه مامانم وقتی دیدش می گفت سرش اندازه یک پرتقال تامسونه.



آخي چقدر شما هم زجر كشيدين. خدارو شكر كه الان رضا جوني سالم و تندرسته
مامان پارسا
13 اسفند 90 8:16
بسم الله الرحمن الرحيم يا منزل الشفا و يذهب الداء صل علي محمد و اله و انزل علي وجهي الشفاء

آمين يا رب العالمين. التماس دعا خاله