فردااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
واقعا دیگه فردا باید محمد رو ببریم واکسن بزنیم.هم من هم بابا علیرضا مرخصی گرفتیم ا.انشالله که بچه م درد کم داشته باشه اذیت نشه تب نکنه دعا کنین.
پاشو
بشین
بخور
بشور
بدو
محمد این افعال رو معمولا پشت سرهم میگه.البته کاملا حرف ش رو تلفظ نمیکنه یه کم س هم توشه.به بابام هم میگه بابادی به بابا علیرضا میگه باباش. بهش میگم فضول نکن برمیگرده بهم میگه هضول.میگیم بگو شهناز نگاه مامانجون میکنه میگه هناز.به پسر مگه پیسر.به بچه ها تا سن 18 سال میگه نی نی گاهی اوقاتم میگه بچه البته بین ت و چ تلفظ میکنه.میگیم کو فلانی اگه باشه که اشاره میکنه میگه ایناش اگه نباشه به آسمون اشاره میکنه میگه ایناش.جدیدا به هاپو میگه هاپی.تازه اونروز میرفت میومد بهم میگفت مادر خیلی کیف داشت.امروز بردمش حموم براش با کف به قول خودش پوپی درست میکردم محمد میترکوندشون یا به قول ما میپوکوندشون میگفتم محمد پوکید میگفت پکید.به کوچیک میگه جیک به بزرگ میگه بژرگ.دیگه یادم نمیاد.
امشب بچه رو بردیم مهمونی خونه خاله ندا ببین یه کاکائو خورده چه بر سر خودش آورده.راستی امشب بنده خدا عمو احسان رو کلافه کردی ده بار سوار آسانسور شدی و بالا و پایین کردی از اینکه آسانسور یکباره توقف میکرد و تکون میخوردی لذت میبردی چون اولین بار بود تو بغل نبودی و خودت تو آسانسور ایستاده بودی.در نهایتم به زور آوردمت بیرون و تو لک لک اشک میریختی و صدای عموت میزدی و به زبون خودت میگفتی آسانسور.دادادور یه همچین چیزی.امشب قلدر هم شده بودی هرجی یاسمین احترامت میذاشت میرفتی یه کتکش میزدی و برمیگشتی.کلا امشب کلافه ای خدا به داد برسه فردا شب.
اینم نفس خاله که یه کم کاکائو پیدا کرد مالید دور دهنش تا من ذوقش کنم و ازش عکس بگیرم.