محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

نه ماهگی یه پسمل خوشگل

1391/8/30 11:57
نویسنده : خاله هدی
1,211 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سه شنبه 30 آبان 1391 محمد کوچولوی خوردنی خاله، نه ماهه شد.

محمد عسیسم، نمکی، قلقلی

نُه ماهگیت مبارک!


ماشااله ماشااله! حتی با زیر پیرهن و زیر شلواری هم دل می بریقلب ووی نیگا اون لپای خوشگلشقلب

- عاشق موسیقی کلاسیک هستی، صدای پیانو و ارف رو خیلی دوست داری. یه گوشی تلفن داری که البته خونه ماست و خاله ندا برای شش ماهگیت خریده، عاشق آهنگهای اونی و وقتی آهنگش تموم میشه کلی غر میزنی و میخوای بزنی زیر گریه. چند شب پیش که خونه ما بودی، باطری تلفنه داشت تموم می شد و هی وسط آهنگها قطع می شد خودتو و من کشتی از بس غرولند کردی و آخر مامانی یه باطری آورد و برات عوضش کرد. کلی ذوق کردی و از خوشحالی پا زدی.

بقیه عکسا و مطالب در ادامه مطلب

- کامل میشینی اما مثل اینکه فعلاً قصد چهار دست و پا رفتن نداری. مگر اینکه کف دستمون رو بگیریم کف پاهات و اگر غر نزنی و گریه نکنی یه کم زور میزنی و چندسانتی میری جلو. اما خودت به تنهایی ترجیح میدی فقط غلت بزنی.

 

- دندون مندون هم هنوز خبری نیست. البته الان یه دو هفته ای هست که دوباره آب دهنت جاری شده و به نظرم کمی لثه هات شکلشون عوض شده ولی استاد خاله ندا میگه هنوز زوده!

- عاشق مطالعه ای! کتاب رو خیلی دوست داری و وقتی برات کتاب می خونن کاملاً می شینی و گوش میدی و با چشمای خوشگلت با دقت نگاه میکنی.

- چند شب پیش کلی وحشت کردم! خاله ندا اینا رو بدرقه کردیم و تو بغل مامانی بودی که دیدم داری به زیپ بلوزت زبون می زنی و سر زبونت قرمز شده، خیلی مهربانانه گفتم زبون نزن! که یهو یه اخمی کردی و همچین جیغی با عصبانیت کشیدی سرم که من و مامانی وحشت کردیم، یک ثانیه بعدهم صدای جیغ یاسمین از توی کوچه اومد. مامان سارا که یاسمین رو برده بود پایین گفت صدای جیغ محمد که اومد یاسمین هم جیغ کشید!!

- نمی دونم نسبت به کلمه "نکن" حساسی. درحالیکه ما اصلاً نه با تو و نه با یاسمین زهرا کل کل نمی کنیم و هی بکن و نکن نمی کنیم ولی دو سه دفعه ای که احساس کردی میخوایم کاری رو انجام ندی بسیار عصبانی شدی و دعوا کردیعصبانی

- به موهای سر یاسمین زهرا خیلی علاقه داری! (نیست ناناسی موهاش هم کمندهخنده) برای اینکه یاسمین حساس نشه ما هی مجبوریم الکی بگیم یاسمین زهرا، محمد داری نازیت می کنه. یه دفعه که دستت به موهای یاسمین خورد کلی آخ و اوخ کرد و همش تعریف می کرد (البته به زبون خودش) که ممد مو! آخ آخ (با دست اشاره می کرد به موهاش که محمد موهامو کشید و دردم گرفت).

- چندوقته که وقتی مامانت شیفته و خونه ما هستی، وقتی از سرکار میام، تختت رو میارم توی اتاقم و پیش من میخوابی تا مامانی کمی استراحت کنه. ولی توی خواب خیلی تکون میخوری و به قول ما شیرازیا زیاد می لولی! البته زمان خوابت توی اتاق من که خیلی دنجه زیاده و حتی تا دوساعت هم خوابیدی. بعدش که بیدار میشی میرم برات شیر درست میکنم و مثل یه بچه خیلی خوب ذوق میکنی و میخوری. بعدش کلی باهم بازی میکنیم.

- قبلاً گفتم تو و یاسمین زهرا عاشق اتاق من هستین و هرکدوم یه قسمت رو بیشتر می پسندین. یاسمین عاشق تختم و وسایل بالای تختمه و تو عاشق پنکه اتاق من هستی. یه پنکه پایه داره که هنوز فرصت نکردیم بذاریمش انباری. وقتی بغلت می کنیم خودتو میکشونی به سمت پنکه و میزنی روی قسمت پشت اون و از پژواک صدا لذت می بری. ساعتها هم اینکار رو کنی بازم ذوق میکنی! (جل الخالق!!!)

- جالبه تلویزیون داشت یه برنامه نشون می داد که بچه ها توی یه پارک بادی بودن و بالا و پایین میشدن تو از شادی بچه ها افتاده بودی روی خنده و از خوشحالی پاهات رو به زمین می کوبیدی. بعدشم آرم یه برنامه رو داشت نشون میداد که کنارش یک گلی باز شد برات خیلی جالب و کلی خندیدی.

- یه چند وقتیه که میگی هَدا اولش خاله ندا گفت هدی داره صدات میزنه. فرداش مامان سارا میگفت هدی و تو نگاه من میکردی و می گفتی هَدا. واقعاً ذوق مرگ شدم ولی از اونجاییکه تجربه یاسمین زهرا رو داشتم جیغ نزدم که وحشتزده بشی. الان هراز گاهی هدا میگی و ولی نمی دونم این هداها هم منظورت منم یا همینجوری از دهنت خارح میشه.

- خیلی سعی کردم لی لی حوضک رو بهت یاد بدم آخه وقتی یاسمین یاد گرفته بود خیلی خومزه میگفت. اما تو کمی می ترسی و انگشتت رو میدزدی. قبلا هم که میخواستی انگشت منو بگیری بخوری و چون نمی ذاشتم بهت برمیخورد.

- همه چی رو باید بکنی توی دهنت حتی اگر اعضا بدن دیگرون باشه بخصوص انگشتشون!

- جمعه شب گذشته 26 آبان، موقع شام توی بغل من بودی اولین لقمه رو که بردم سمت دهنم دو دستی گرفتیش و میخواستی بخوریش. همه گفتن یه تیکه نون سنگک بده بهش. خاله ندا بعداز چند ثانیه دست انداخت توی دهنت و یه تیکه نون سنگک رو درآورد. ماشااله زورت زیاده و نون سنگک رو با لثه هات جدا کرده بودی و داشتی میخوردی که خاله به دادت رسید.

- وقتی می بینی داریم غذا میخوریم و دهنمون تکون میخوره همراه ما دهنتو تکون میدی و یه جوری تقاضا میکنی که به تو هم غذا بدیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان یاسمین زهرا
30 آبان 91 13:29
9 ماهگیت مبارک خوشگل پسر.عاشقتم خوشمزه

چاکریم خاله کوچیکه
مامان گلی کیمیا
30 آبان 91 15:56
الهی قربونت بشم بااین عکسا دل منو بردی .نزارین ا ین عکسهارا پسرم وچشم میکنن دخترا ازجلوی خونتون دور نمی شن من گفتم حالا شما هی عکس لختی وخوشگل بزارین من عاشق اون عکسای بازیرپوششم مخصوصا اونی که خوابیده وبادستش پاش وگرفته ایندفعه ببینمش رعایت نمیکنم ویک گاز گنده میگرمش

هزارتا بوس برای مامان گلی خوب خودم
دون دون هستم عاموی تو...
30 آبان 91 21:53
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااممممم
خدا دعاهام رو مستجاب کردی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
نگاش کنیدددددددددددددددددددد
قدو بالاتو بگردم بگردم//چشم ساتو بنازم بنازم////وایییییییییییییی خدا جوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن این نی نی خوشگله دوست منههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه..عمو دون دلم برات یه ذره شده بود کجا بودی خوووووووووووووووو

خیلی ماه شدی با این لباس سبزه توپشوووووووووووووووووووووووو ببینننننننن کلاه ببریشوووووووووووو ببیننننننننننننننننن...
عشقولانههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه بوس بوس بوس ممد ممد ممد خان محمد محمد محمد خان جونه دیگه جوننننننننننننن

هر شب بیااااااااااااااااااااااااااا
اسفنددددددددددددددددد دود میکنیممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم


ممنونم عموجون. مامانم کلی تنبلی میکنه و خاله هدی هم وقت نمیکنه مگرنه من کلی عکسای خوشگل دیگه هم دارم. بعدا میگم یه چندتا عکس ویژه شما و مامان گلی جون و البته خاله هدی سیناجون بذارن
مامان گلی کیمیا
1 آذر 91 11:42
این روزها فقط بانگاه به عکسهای شما خوشتیپ لبخت روی لبهام میاد .روزی چندبار میام شمارا نگاه میکنم روزی چندبارقربون صدقه شما میرم نازتون میکنم این زیرپوش وپیژامه مردونه حسابی شکم حاج آقایی شمارا نمایان کرده .خدایا پسرم را از چشم بد دورنگاه دار


ممنونم. از این همه محبت متشکرم. دل ما هم با شماست انشااله دراین ایام گرامی همه حاجاتتون برآورده بشه. التماس دعا
خاله هدی 2
1 آذر 91 13:56
عزیزدلم چه عکسای قشنگی به خصوصاون لختیا
لباس سقاتو پوشیدی محمدی نازم؟!؟؟! من منتظرم تو تنت ببینم با اون شال و سربند سبز

خاله جون دیشب تازه لباسم رو خریدم. انشااله امروز و فردا تنم میکنم و یه عکس خوشگل براتون میذارم. البته دیشب شال و سربند رو گذاشتم که عین ماه شده بودم.مرسی خاله جون
مامان گلی کیمیا
3 آذر 91 23:56
امروز ظهرمراسم روضه خوانی شیرخوارن توی حرم بودم جلوی درمسجد گوهرشاد خیلی دلم شکست ازدردل رباب مادر علی اصغر.خیلی بیاد محمد عزیزم بودم کلی براش دعا کردم

قربان محبتتون. التماس دعا
مامان چند تا فرشته
4 آذر 91 1:27
ما شا الله

ممنونم
عمو دون دون...
4 آذر 91 20:11
وای بله چند تا نه هزارتا عکس بزار خووووووووووووووووووووووووووو....کاش میتونستم خودم عکساتو بزارم ولی خیلی دوریم از هم ..محمدجان قول دادیاااااااااااااااااااااااااااااا......مامانشششششششششششششششششششششش چرا تنبل شدیییییییییییییییی

ممد ممد ممد خان


مامان تنبل خاله بی حوصله و ... مشکلات وبلاگ محمد یکی دوتا نیست عموجون!
مامان آترین نفس
6 آذر 91 0:48
مملی خیلی ملوسی نه ماهگیت مبارک
کلی خودم دوستت دارم


مرسی خاله زهراجون
میرزا کوچک خان
6 آذر 91 18:02
ای جونم...
ماشاالله....
چه جیگری شده خاله!




شما لطف دارین ننه جان! بوس برای شما و سینای خوشگل تپل مپل
می می
18 آذر 91 0:39
اون پیژامه و رکابیت تو حلقم! عاشقتم پسر! با اون چشای نازت!


چشمای قشنگ شما خوشگل می بینه ممنونم