محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

هشت ماهگی محمد کوچول

1391/7/30 10:26
نویسنده : خاله هدی
1,852 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا چقدر روزها عین برق و باد می گذره! تا میام چیزی بنویسم می بینم که یک ماه گذشته و باید ماهگرد تولد محمدی رو تبریک بگم.

امروز 30 مهر 1391، محمد گلی خوشگل و ناز و خوش خنده ما، هشت ماهه شد.

محمد جوجوی خوردنی خودم

119.gif

ماهگیت مبارک

انشااله صدو بیست ساله بشی خوشگلهقلب

 الان حدود دو هفته است که مامان سارا برگشته سرکار، (از 16مهرماه) و تو فرشته کوچولو روزهایی که مامان خانم نیست تا حدودای 5 بعدازظهر پیش مامانی هستی. بعدش باباعلیرضا بعداز کار میاد دنبالت و میری خونه اون باباجونت تا آخر شب که با بابا برین فرودگاه دنبال مامان سارا. البته مامان سارا یه روز شیفته و دو روز آفه، اما همون یه روز از ساعت 3.15 صبح که سرویس میاد دنبالش تا یازده دوازده شب سرکاره.

عین ماه می مونی بخصوص وقتی مامان سارا نیست. یه پسر خوب و آقا! اصلاً بهونه نمی گیری و خیلی مامانی ازت راضیه. البته اگر شبا هم خوب بخوابی و توی خواب زیاد وول نخوری دیگه مامانی از خوشحالی غش میکنه. آخه، تا کوچکترین تکونی میخوری فکر میکنه از خواب بیدار شدی و نمی تونه درست بخوابه. اما در مجموع آقا هستی. حدودای 4.5- 5 صبح صدای پا زدنت به زمین و خنده هات و قربون و صدقه های مامانی میاد که داره باهات بازی میکنه. یعنی اونوقت سحر بیدار میشی و یه دور بازی میکنی و بعد شیر میخوری و یکی دوساعت (گوش شیطون کر) میخوابی. مامانی هم کنار تخت (گهواره) دراز میکشه و هراز گاهی تکونت میده.

برای رسیدن به چیزی که میخوای برداری، از غلت زدن استفاده می کنی و هی پشت سر هم غلت میزنی تا بهش برسی ولی بعضی وقتها خودت یهو متعجب میشی که من اینجا چیکار می کنم؟؟تعجب

اینم دو تا عکس دیگه آتلیه پنج ماهگی

 بقیه عکسها و مطالب در ادامه مطلب...

هنوز کامل نمیشینی و باید دستت رو به جایی بگیری تا نیفتی. برای همین توی روروک هم نمیذاریمت یعنی در حد یکی دو دقیقه میذاریمت ولی چون هنوز کامل نمی تونی بشینی و درضمن خیلی علاقه داری که با کله بری توی اسباب بازی های جلو روروک ترجیح میدیم توی همون نی نی لای لای یا روی زمین باشی.

محمد نشسته از روبرو

محمدی از نمای کنار، تتی موشوماچ

محمد نشسته از نمای پشتچشمک

جدیداً وقتی غریبه ها رو می بینی احساس غریبی می کنی.پنجشنبه 13 مهر همه خونه مادرجون مهمون بودیم و یاسمین زهرای خوشگل خاله، خودشو به خاطر تو کشت از بس گریه کرد که مبادا عموها بغلت کنن، اما جنابعالی عین خیالتم نبود. عمو حسین (عموی من) کلی ازت تعریف کرد که مثل کوچولویی های مامانت دل آشنایی و بعد بهت شیر داد و ... یاسمین هم همش مضطرب بود. اما پنجشنبه هفته بعد 20 مهرماه که خونه ما بودی، عمو حسین هم اومد اونجا. تا اومد بغلت کنه، بغض کردی و لب ورچیدی و زدی زیر گریه! عمو حسین افسوس بنده خدا! چقدر ذوق میکرد قبلش ولی جنابعالی تا لحظات آخر بغض می کردی و بعدش گریه.

نکته قابل توجه در موردت اینه که تا زمانی که مامان سارا نیست اصلاً بهونه گیر نیستی و میدونی نیستش برای همین خیلی صبوری. قشنگ و بدون ادا شیر و غذات رو میخوری و بعدش بازی و راحت هم خواب. اما تا مامانت رو می بینی، بعداز کلی ذوق و عشقولانه در کردن میزنی زیر گریه و خودتو ننر می کنی براش!

جیک جیک کردن رو یاد گرفتی و تا می گیم جیک جیک یکی دوتا جیک جیک (جی جی) کوچولو می کنی و میخندی و اون چالهای خوشگلت نمایان میشهبغل.

دیروز شنبه 29 مهر 91 اولین بارون پاییزی عمرت در شیراز باریدن گرفت و فکر کنم تا حدودای صبح می بارید. امروز صبح هیچ اثری از ابر در آسمون نبود ولی شهر و ماشینها مثل آینه پاک پاک شده بودن.

دیروز شنبه 29 مهر در آخرین روز هفت ماهگی موش شدن رو یاد گرفتی و مثل اینکه خودت به شخصه و بدون کمک کسی یادش گرفتی. اینم عکس دیشب که موقع خوردن به به هی موش می شدی.

دیشب وقتی مامان سارا گفت موش شدن رو یاد گرفتی، یاسمین ناناسی هی میومد جلوی تو و اونم موش می شد تا تو تکرار کنی ولی تا زمانی که بودن اینکارو نکردی و ما با موش شدن یاسمین کلی ذوق کردیم. بعداز رفتن خاله ندا اینا و موقع خوردن به به، دیگه هی موش میشدی، طوری که من میگفتم اینقدر موش نشو، مماغت گنده میشهخنده (نیگا مماغت وقتی موش میشی باد میکنهابله)

بازی با توپت عالیه! خیلی جالبه برامون، وقتی کمکت می کنیم که بایستی و توپ رو میذاریم جلو پات شوتش میکنی. وقتی هم دراز کشیدی و توپ میدیم دستت با انگشتات مثل کسی که تمرین کرده توپ رو سر انگشتای دستت میگیری و انگار چسب زده باشن بهش محکم تکونش میدی ولی نمیندازیش. بعدشم توپ رو میندازی روی پات و شوتش میکنی بیرون تخت!

پستونک رو خودت ترک کردی، نمی دونم دقیقاً شاید توی پستهای قبلی گفته باشم ولی فکر کنم دوسه ماهی هست که دیگه کاملاً گذاشتیش کنار!

حدود یک ماه یا یک ماه و نیمه که دوباره شیر خشک رو به غذاهات اضافه کردیم. خدا روشکر وزن و قدت و همه چی عالیه اما چون مامان سارا میخواست بره سرکار باید شیر کمکی مصرف می کردی. البته بعداز کلی ادا و اصول که درآوردی و شیرهای 17-18 هزار تومنی پیشنهادی خانم دکترت رو کنار زدی ( به نفع بابا علیرضا شد البته) الان اس ام ای میخوری که البته اون نوع مورد علاقه ات هم فعلا قحطی اومده و پیدا نمیشه و یه مدل دیگه اش رو برات میخرن.

وای یه هفته است دعوا هم میکنی! وقتی چیزی باب میلت نباشه، به صورت اعتراض، کمرتو صاف می کنی یا می ایستی (ایستاده نگهت داشته باشیم) و داد میزنی: اِ.... مثل تصویر پایین:

مامانی یادت داده که باب باب می کنی و مثل پیرمردهای بی دندون موقع باب باب گفتن دهنتو باز و بسته میکنی و خیلی بامزه میشی.

چیزهایی که تا آخر هفت ماهگی یاد گرفتی بگی:

آقو (وقتی یاسمین ناناسی رو می بینی میگی)، دَدَدَدَ ، دادادادا، باب باب باب، بَ بَ بَ...، جی جی (جیک جیک)، برای اعتراض داد میزنی و میگی: اِ... ، تیر تیر (شیر، یه همچین آهنگی داره یا یه چی تو همین مایه ها میگی بعضی مواقع که شیر بخوای)، ماما ( البته توی گریه!). صدای بی تربیتی هم با زبونت و لبت در میارینیشخند

وقتی لی لی لی حوضک باهات بازی میکنم، آخرش شست دستم رو میخوای بگیری و بخوری و چون نمیذارم شروع میکنی به غر و لند کردن. منم باید توجیهت کنم که بابا این کله گنده خودش یکی رو خورده بعد تو میخوای اونو بخوری؟ اینکه نمیشه پسمل خان!

کلاً عاشق این هستی که انگشت دست دیگرون رو بخوری! نه کلا عاشق این هستی که هرچی رو که می بینی بکنی توی دهنت و با لثه هات فشارش بدی. به نظر میرسه دیگه اولین دندون باید توی راه باشه.

هنوز شست پاو دستت رو میخوری و کلی هم حال میکنی باهاشون، بخصوص پات. نرمش خوبی هم شده برات طوری که جدیداً کف پات هم به دهنت می رسه!

اینم یک عدد محمد چرکو بعد از خوردن به به!

اینم یه محمد بچه مثبت توی بغل خاله جونشقلب دیشب 29 مهر

اینم باز عکس دیشبه که توی بغل بابایی بودیماچ

- دیشب وقتی اومدی خونه ما خواب بودی. یاسمین که کلی ذوق کرده بود شما اومدین هرچه منتظر شد دید بیدار نمی شی پس اومد بالای سرت که توی بغل من خوابیده بودی و سه دفعه صدات زد: ممد، ممد، ممد! تو هم سریع چشمات رو باز کردی و بیدار شدی، اونم کلی ذوق کرد که تو بیدار شدی. تو هم خیلی پسر خوبی هستی اصلاً گریه نکردی و تا یاسمین رو دید خندیدی.

- کلی حرف و چیز میز دیگه است که فعلا یادم نمیاد. مامانش و خاله ندا اگه چیزی یادشونه بگن تا بعدا اضافه بفرمایم!

- کلاً توی یه جمله بگم: تو جوجوی خوردنی خودم مثل دخمل خاله خوشگلت خیلی ماهین و با این سن کم خیلی با محبت هستین. ذوق کردن های یاسمین برای تو و دلشوره هاش خیلی عجیبه و از اون طرف ابراز احساسات تو به یاسمین که خیلی دوست داری بهت توجه کنه و باهات حرف بزنه.

خدایا شکرت! به حق این همه زیبایی و مهربونی، این خوشگلای ما و همه نی نی های کوچولو رو در پناه امن خودت حفظ کنقلب

آمین یا رب العالمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان یاسمین زهرا
30 مهر 91 16:09
نفس خاله عمر خاله خیلییییییییییییییی دوست دارم.درد و بلات گروپی بخوره تو سر من عزیزم:


خدا نکنه خاله ندا. انشااله همیشه سالم باشی
مامان گلی
30 مهر 91 22:52
8ماهگیت مبارک عزیزدلم
ماشالله پسرم بزرگ شده
آقو شده عاششششششششششششششششششششقتم


ممنونم مامان گلی جونم
امیر و محمد خان
1 آبان 91 21:43
سلاااااااااااااام ای جان پسر طلا اومد
محمد این دخملی ها شورش کردن بابا چندتا عکس خوجلی بزار ببینم....
عکسای اتلیه داری من ندارم اخههههههههههههه

وای خداااااااااااااا من عاشق این حرکتم موش شدن ای جانننننننننننننننننننننننننننننننننن محمد به کسی یاد ندیااااااااااا
محمد یادت نرهاااااااااااا به کسی یاد نده
مامانشششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششش پسسسسسسس اسفندت کوووووووووووووووووووووووووووووووو
قربون این پسر طلاااااااااااااااا


کلی مرسی از این همه انرژی عموی مهربووووووووووون
خاله هدی 2
2 آبان 91 17:39
عزیزممممم ماااشاالله به محمد خوشگلم بزرگ شده مرد شده هزار ماشالله خیلییییی دوسش دارم خیلیییی برام عزیزه!! نمیدونستم پست جدید گذاشتید همینجوری شانسکی اومدم دیدم به به به بعد از عمری چقدرررر عکس از گل خوشبوی محمدیمون

ممنونم. خیلی لطف داری هدی جون. محمدی هم شما رو خیلی دوست داره و از دور کلی بوس برات می فرسته
میترا
3 آبان 91 2:05
8ماهگیت مبارک خوشگل خان. قربونت بشم که انقدر شیرینی. عکس هاش عاااااااااااااالی بود. همیشه عکس بزارین دلم براش تنگ میشه. بوووووووووووس خوشگل خاله

ممنونم خاله مهربونم. هزارتا بوس برای شما و دخمل خاله کیمیا