99 روزگي - خورزوخان و...
امروز سه شنبه 9/3/1391 گل پسرو دقيقا روزه است. ماشااله ماشاله كه چقدر شيرين شده، هر روز بهتر از ديروز.
عكس 99 روزگي
يه مدته كه يه دوست پيدا كرده و باهم ديگه خيلي خوشن. يه دوست باحال كه معمولا توي سقفه! دوستي درحد خورزو خان يا نوه و نتيجه هاش. وقتي مياد، محمدي ديگه از خود بيخود ميشه و شروع ميكنه به ذوق كردن و خنديدن. هي نگاه توي سقف ميكنه و ميخنده و اون چال هاي خوشگلشو نمايون ميكنه. ديروز صبح دوشنبه 8/3/91 مامان سارا ديگه از دست اين دوست محمد عاصي شده بوده و زنگ ميزنه به بابا عليرضا و ميگه تو نمي دوني مامان و باباي اين دوست محمد كجان و شماره شون چيه؟؟ آخه از ساعت نه صبح اومده و الان يازدهه و نمي ره خونشون
چندروز يش كه خونه ما بود روي پاهام خوابوندمش و بعد گذاشتمش توي پشه بندش. صداي زيپ پشه بنده كه اومد از خواب بيدار شد و تا نگاهش افتاد به سقف افتاد رو خنده. هي تلاش ميكنه چيزي بگه ولي خب هنوز خيلي زوده! فقط صداي ذوق كردنش مياد و هراز گاهي آقو بغو گفتنش. خيلي خوشمزه ميشه ناناسي.
بقيه در ادامه مطلب:
ماشااله خيلي باهوش و با دقت نگاه ميكنه، حواسش به همه چي هست.
توي بغل ماماني (مامان من) خيلي بهش خوش ميگذره، چون مدام داره قربون و صدقه قندعسلش ميره و اونم ذوق ميكنه و بهش عكس العمل نشون ميده. ميفته روي دست و پا زدن و تلاش ميكنه حرف بزنه ولي چون نمي تونه يا خميازه ميكشه يا ميفته روي سكسكه! البته چندتا ذوق صدادار و آقو هم ميگه درضمنش.
توي بغل بنده يعني خاله هدي، خيلي بهش خوش نميگذره و تا مياد ميزنه زير گريه! چون تنها چيزي كه من بلدم بهش بگم اينه كه محمد بگو آقا، دادا، ماما و اونم چون حال و حوصله نداره يا دنبال شير و پستونك ميگرده يا ميزنه زير گريه.
گريه ميكنه اساسي ها!! ماشااله صداش استريو شده و مثل يه مرد كوچك جيغ ميزنه. ننر ميشه اساسي و هنوز تا پيام نفرستاده گرسنه است ميزنه زير گريه و دست و پاي همه رو ميبره توي هم. همچين گريه ميكنه كه فكر ميكني دور از جون چيزي نيشش زده يا سوزن رفته توي بدنش. اوايل چون خيلي ريزه ميزه بود وقتي گريه ميكرد ميشد شكل پير مرد ها ولي حالا كه تپلي شده كمتر مثل پيرمردها ميشه و فقط مثل پيرمردها كم طاقت شده
البته توي بحث گريه كردن عين دخمل خاله ياسمينه. اونم توي همين سن و البته تا 5-6 ماهگي، بدجور دست و پاي مامان و باباي بنده خداشو مي برد تو هم و ميريختشون بهم. اگه غذا نميرسيد يا خسته بود، واااااااااااااااااااي داستانها داشتيم
محمدي عاشق آويز تختشه وقتي ميگردن و موسيقي پخش ميشه. بخصوص يه آقا شيره نارنجي رنگه كه هروقت مياد بالاي سرش محمدي شروع ميكنه به دست و پا زدن و خنديدن. موقع خنده دهنشو باز باز ميكنه و قهقهه ميزنه. واي فيلمشو كه ديدم دلم غش رفت...
احتمالا اين آقا شيره با اون دوست كذاييش نسبتي داره! توي پارك بازيشم يه آقا خرسه است كه باز اونو بيشتر از بقيه عروسكا دوست داره.
اغلب اوقات يه گره توي ابروشه و به نظر مياد كه با اخم داره نگاه ميكنه. وقتي تعجب ميكنه يا توي فكره لباشو غنچه ميكنه.
وقتي هم كه از چيزي خوشش نياد و يا ابتداي ترشح اسيد معده اشه (آلارم گرسنگي) به قول ما شيرازيا، لب ورمي چينه و اگه در كمتر از 1 ثانيه به دادش نرسي،
جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ و آبروي كل خانواده رو ميبره
خلاصه اينكه شاه پسرمون قندعسلمون از حالا داره كاري ميكنه كه مردسالاري رو دوباره برگردونه به اين ديار. ولي خيال كرده، به خاطر حمايت از اون خانم بنده خداش هم كه شده من يكي نميذارم. بذار، يكي آخر عمري به خاله هدي خدابيامرزي بگه اونم چه كسي بهتر از خانم محمدآقا.
وقتي مامان سارا شروع ميكنه به قربون صدقه رفتن گل پسرش، ميگم اينقدر لوسش نكن، پسر بايد مرد باشه نه ننر و نازنازي. ولي براي اينكه مرد خانواده دوستي بشه و كمك به حالشون (و نه قلدر و مردسالار)، قراره از وقتي راه افتاد بفرستيمش سركوچه نون بخره يا دستمال بديم دستش تا سفره پاك كنه. به نظرم اين بهترين روش براي تربيت كردن يه مرد ايرانيه
آقاي گل ما يه كمي هر از گاهي دل درد هم داره و شكمش نفخ ميكنه، طوري كه چهارشنبه پيش 3/3/91 مامانش ترسيد و با باباش رفتن دكتر پيشوا تا ببينن اين نافه چرا اينجوري شده؟
الهي، شده بود مثل بهادر (يه برنامه عروسكي بود چند سال پيش كه توش يه بهادر بود و يه مظفر) محمدي شكمش ورم كرده بود و از بلوزش زده بود بيرون و نافش هم عين بوق اومده بود بيرون و البته شكمش سفت سفت بود و اون بوقه ببخشيد نافه هم اسفنجي شده بود. خدا روشكر خانم دكتر گفتن چيزي نيست و الانم خوبه. فقط يه عالمه دستور و رژيم غذايي داده به مامان سارا تا رعايت كنه و نفخ شكم پسملو كمتر بشه.
دو هفته اي هست كه دستشو مي مكه، به جاي پستونك دستشو ميكنه توي دهنش ولي جالب اينه كه بعضي اوقات درست نمي تونه دستشو بكنه توي دهنشو و دست توي چشم و لپ و صورت خودش ميكنه و با ناخن خودشو زخمي كنه ولي آخر دست كوچولوش رو ميكنه توي دهنش و ملچ و ملوچ راه ميندازه.
يكي ديگه از مشخصات بارز آقا كوچولو، دَدَري بودنشه! اونم مثل دخمل خاله عادت كرده كه حداقل يه بار در روز بزنه بيرون... توي خيابون و كوچه و ... عين خيالشم نيست و آرامش كامل برقراره ولي وقتي توي خونه باشه و حوصله اش سر بره دوباره:
جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ و آبروي كل خانواده رو ميبره
با هيچي هم آروم نميشه مگر اينكه مامانش شيرش بده و اونم وقتي سير باشه كه نميشه چون دلش درد ميگيره و دوباره:
جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ و آبروي كل خانواده رو ميبره
پستونك مي مكه عين آب نباتدلت غنج ميره وقتي با اين پستونك مي بينيش. اگه خوابش ببره كه خود به خود ميده اونو بيرون و ميخوابه ولي اگه بيدار باشه و نخوادش يادگرفته با دستش برش ميداره ميندازدش بيرون و دوباره:
جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ و آبروي كل خانواده رو ميبره
ولي كلا با همه اينا خيلي بانمكه و ماشااله چيشم كف پاش (تعارف شيرازي) خيلي خوشگله.
هنوز كه هنوزه به داستان اومدنش و همه اون سختي ها فكر ميكنيم و دلمون مي لرزه. دو شب پيش قبل از خواب وقتي داشتم قرآن ميخوندم، ماماني اومد توي اتاقم و دوباره بحث دلايل زود به دنيا اومدن پسري رو راه انداخت. ماماني مثل اينكه هنوز اضطراب داره دوباره همه اون چيزايي رو كه احتمال ميداد باعث زود اومدن محمدي بود ميگفت و من دوباره احساس كردم واي چقدر خدا به ما رحم كرده و چقدر دوستمون داشته. يه لحظه بدون وجودش كه الان اينقدر برامون عزيزه، همه تن و بدنمو لرزوند و با ماماني هم راي شدم كه مامان سارا بايد پيش خانم دكترش بره و همه اون چيزايي كه قبلش براش اتفاق افتاده رو كامل به خانم دكتر بگه تا اگه توي خانمهاي باردار بعدي ديد بيشتر توجه كنه و جون اونا و ني ني هاشونو نجات بده. شايد اگه دكتر زودتر تشخيص زايمان زودرس رو داده بود و آمپول دگزامتازون و كفلين رو دوسه هفته زودتر يعني آغاز هفت ماهگي به مامان سارا زده بود، محمدي اينقدر براي ريه اش زجر نمي كشيد. ولي بازهم ميگم هرلحظه و هردم شكر و سپاس خدا كه همه چيز به خير گذشت و الان ني ني گلمون در 99 روزگي سالم سالم سالم و عين گلبرگ گل محمدي خوشبو و زيبا توي آغوشمونه. همين برامون كافيه كه خدا خيلي دوستمون داره. خدايا شكرت
- عكسام گم شدههههههههههههه