محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

لوله اندازون

1390/7/18 13:57
نویسنده : خاله هدی
887 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب كه جشن ولادت حضرت امام رضا(ع) بود، خونه مادرجون مامانيم دعوت بوديم. مادرجون زحمت كشيده بودن و براي مامانيم سفره آرمه داري انداخته بودن و كوفته سبزي ويژه خانمهاي باردار رو پخته بودن. 

مهمونهاي ديشب از خانواده بابايي:‌ مامان جون، باباجون،‌ سه تا عمه جونام و مامان بزرگ بابام و از خانواده مامانيم:‌ مامان جون،‌ باباجون، خاله هدي، خاله ندا، عمو احسان، ياسي زر زر و عموهاي مامانيم با خانواده هاشون بودن. جاي همگي خالي.

قبل از شام، اول با چاي، شيريني، پسته و ميوه پذيرايي شديم و مهمونا مقداري با هم صحبت و خوش بو بش كردن.بعدش قرار براين شد كه مراسم لوله اندازون برگزار بشه. طبق اين رسم شيرازي، از طرف خانواده مامان ني ني يه چيزي شبيه به لوله از جنس فولاد و طلا گردن مامان ني ني انداخته ميشه. فلسفه اين قضيه هم معلومه. اون فلزي كه توي لوله طلا قرار داره به اعتقاد قديما و جديديا باعث دور نگهداشتن ني ني و مامانيش از بلايا، چشم زخم و انرژي هاي منفي و ... ميشه. كلاً خرافات نيست بريد تو اينترنت يه دوري بزنيد ميبين كه خيلي هم از لحاظ علمي قدرت مانور داره و معتبره.

خلاصه، براي شروع برنامه عمو رضاي مامانيم به درخواست باباجونم صلوات ويژه امام رضا(ع) رو با حالت بسيار روحاني خوندن و بعد يه مقدار كوچولويي درمورد زندگي امام رضا بخصوص زمان پدر شدن ايشون و تفاوتهاي ظاهريشون با امام جواد و مباحثي كه دراين زمينه در اون زمان پيش اومده بود صحبت كردن كه خيلي جالب و جديدبود. بعدش سوره قدر و نصر رو خوندن و باباييم هم يه آيه ديگه از قرآن كه درمورد فرزند و ... خوندن. كلا مجلسمون به اوج روحانيت رسيد. مامانيم هم هي تند تند دست مي كشيد روي شكمش و به من كه تو دلشم فوت مي كرد. توي اوج مجلس كه دوربين ها و آدما دور و بر مامان و بابام رو گرفته بودن، لوله طلا كه مامان جون و باباجون مامانيم طبق معمول زحمت كشيده بودن توسط زن عموي مامانم كه سيد هستن گردن مامانيم كه اونم سيده است انداخته شد. به نيت سلامتي من و ماماني.صلوات و دست و كل و هياهو و پرواز شكلات و آب نبات در آسمان.

بعد از مراسم، سفره شام پهن شد و همه با كوفته سبزي، زرشك پلو با مرغ، خورشت و چلو و ... پذيرايي شدن. سر سفره يهو دخمل خاله ياسمين زهرا زد زير گريه و هرچي همه تلاش كردن آروم نشد كه نشد.ني ني اينقدر جيغ زد كه اشكاي قشنگش سرازير شد. براي همين ماماني و باباييش با ناراحتي ني ني رو برداشتن و بردن شايد توي ماشين آروم بگيره. ياسي خوشگله از ساعت خوابش گذشته بود. آخه ني ني نازي عادت كرده سر ساعت ده و نيم مي خوابه. ديشبم چون خيلي دور و برش شلوغ شده بود و همه انتظار داشتن بخنده زودتر خسته شده بود و ... اينم قضيه مراسم لوله اندازون مامانيم.

انشااله سال ديگه اينموقع (سالروز تولد امام رضا(ع)) من حدود 5 ماه دارم و ياسي زر زر خاله ندا تقريبا يكسال و چهارماهه است. متشكرم خداي مهربون.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

لیلا(مامان آروین)
18 مهر 90 14:26
وای چه رسم جالبی
سارا جون ان شا ا... بسلامتی نه ماه سپری بشه و شما نی نی خوشگلتو در آغوش بگیرید


ممنونم خاله ليلا.
مامان آترین
19 مهر 90 10:22
لوله اندازونت مبارک


مرسي
مامان نی نی
19 مهر 90 12:44
خاله هدی ممنون که واسه نی نی خاطره لوله اندازون رو نوشتی.
فقط نی نی بابایی هم کلی مولودی خواند و به مجلس صفای دیگه ای داد.


موقع مولودي خوندن باباييش خاله هدي رفته بود تو اتاق كار داشت براي همين يادش رفته بنويسه درضمن مامان ني ني خودت مطلب رو اضافه مي كردي
بابای مهرسا
20 مهر 90 15:56
ممنون..جالبه
بابای مهرسا
20 مهر 90 15:56
مهرسا یک ماهه شد


مباركه انشااله
مامان یاسمین زهرا
21 مهر 90 1:33
خاله نفسم دختر خاله نمیخواست مهمونیتو بهم بزنه ها!فقط خیلی خسته و کلافه شده بود وگرنه اولش کلی خندید جونم