محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

محمد نازی خوردنی خودم

1392/5/12 12:04
نویسنده : خاله هدی
1,511 بازدید
اشتراک گذاری

این روزای یک سال و پنج ماهگیت خیلی شیرینه. آخه داری کلی پیشرفت میکنی. یه ماهی هست که راه رفتن رو شروع کردی و خیلی خوشگل راه میری. یاد روزهای زیبای راه رفتن یاسمین زهرای ناز افتادم. اونم دیر راه افتاد (یک سال و دوماهگی) ولی خوب راه افتاد و الانم تو که توی یکسال و چهارماهگی قدم برداشتی داری خوب پیش میری.

- این روزا دیگه خیلی قشنگ منو صدا میزنی: هُدی! دیگه اون هَدا رفت پی کارش و شدم هدی. طوطی شدی و هی سعی میکنی هرچی میگیم تکرار کنی. عاشق فیلم و عکسی. گوشی موبایل مامان جون شهناز شده مونس جنابعالی. مدام تاتی تاتی میکنی و دنبال مامان جونی و میگی: مامان! عس یا عش! یه جوری عکس رو تلفظ میکنی که نمی دونم چه جور بنویسم. مامان جونم میگن برو بده خاله تا من به کارام برسم. تاتی تاتی درحالیکه موبایل توی دستته میای پیش من و میگی: هدی! عس! بعضی وقتها هم میگی: پیل! یعنی فیلم. میشینی روی زمین و عکس و فیلمت رو نگاه میکنی وقتی تموم شد دوباره بلند میشی و میدی دستم تا برات دوباره بذارم. خسته نمی شی و هربار طوری نگاه فیلم و عکسا میکنی که انگار بار اولته!

- نسبت به همه فیلمها واکنش نشون می دی و اگه فیلم کلاغ پر بازی تو و یاسمینه، همراهش میخونی. اگه یه شعره که توش ازت سوال پرسیدیم جواب میدی. مثلاً توی یه فیلمی ازت می پرسیم، محمد داری میری کجا؟ تو همراهش جواب میدی: دَدَ ، چی میخوری؟ میگی: به به، به خاله هم میدی؟ تو میگی: نه نه! صدبار این فیلمو دیدی و هر بار همراهش تکرار میکنی و ذوق میکنی و میخندی. اگه خواستیم بلند شی همراه فیلم بلند میشی و میشینی و ... خیلی جالبه نگاه کردن به تو وقتی داری فیلم و عکس نگاه میکنی. وقتی فیلم نگاه میکنی یا عکس، طرف رو صدا میزنی. مثلا میگی: مامان، بابا یا گیدا (ندا)!

- وقتی ازت می پرسیم اسمت چیه میگی: ممد! صلوات فرستادن رو بلدی البته فقط اون قسمتهاییش که محمد دارهنیشخند البته محمد ها رو با ریتم مخصوص صلوات ادا میکنی اولی رو با حالت کشیده تر و دومی رو با کشش کمتر و حالت تمام کننده (اگه کسی فهمید من چی گفتم!چشمک یعنی روی همون آهنگی که صلوات می فرستیم محمد ها رو میگه)

- عاشق نماز خوندی و هی مدام اللا اللا (الله) میکنی. می ایستی بعدش خم میشی میری سجده و میگی: اللا یا با صدای خیلی ناز و قشنگت تکرار میکنی: اللا اَپَر. مامانت این الله اکبر گفتنت رو ضبط کرده آدم دلش غش میره ازبس قشنگ میگیقلب

- این روزا سرتا پامون رو بوسه بارون میکنی. بخصوص وقتی مامانت بغلت میکنه یا وقتی مامان جون نشسته و روزنامه میخونه یا با تلفن حرف میزنه و حواسش بهت نیست میری از پا تا دستش و صورتش رو اونقدر ماچ میکنی تا دلش غش بره و فقط به تو توجه کنه. خدا رو شکر منو هم با بوسه هات غافلگیر میکنی بخصوص وقتی که بغلت کنم.  البته وقتی خوابت بیاد یه کمی چشماتو می مالی و بعد خودتو می مالی به آدم و بعدش خشونت چاشنی کار میکنی و از کندن مو تا کشیدن گوشواره و زدن چک توی صورت طرف (که معمولاً بنده هستم) دریغ نمی کنی.

- موقع خواب وقتی خونه ما هستی و منم از سرکار برگشته باشم، میگی: هدی، تیر! (هدی شیر!) بعدش که میگم تختت رو بیارم میگی: تخ! (تخت). خیلی اوقات هم که توی تخت دراز کشیدی و داری شیر میخوری میگی: هدی، لالا! و من باید برات شعر بخونم و هی تختت رو تکون بدم تا شما بخوابید به سلامتی!کلافهرکورد هم زدن شما، ببخشید تکون دادن شما بالای یک ساعت شده و توی این زمان جنابعالی اساساً حال می کنید و اگه سرعت تکون دادن کمی کم بشه، اعتراض میکنی و با گفتن: هدی! میخوای که ریتم رو بهم نزنم. عاشق اینی که تاب تاب عباسی رو موقع خواب برات بخونم. بعضی اوقات دیگه صدام در نمیاد و مامان جون مجبور میشه ادامه بده. وسط تاب تاب عباسی، یهو لپ خودتو میکشی، این یعنی اینکه حالا برام تپلویم تپلو رو بخون یا همون پپلوی خودمون! شروع میکنم به خوندن تپلویم تپلو که میگی: داغ! یعنی شعر کلاغ رو بخون. هنوز بسم الله نگفتم که میگی: حنی! (حسنی) رو بخون. هنوز اول توی ده شلمرود هستیم که میگی: قور قور! این موقع است که اساساً کفری میشم و میگم بیا همون تاب تاب عباسی رو بخونیم و تو این موقع قبول می کنی و بعدش میخوابی!آخ

- قسمتهایی از شعر تاب تاب عباسی رو با ناز و ادای خاص خودت میخونی:

من: تاب تاب           محمد: عباااااااااااسی

من: خدا منو           محمد: نندااااااااااااااااااااسی

من: اگه خواستی    محمد: نندااااااااااااسی (به جای بندازی)

من: بغلِ               محمد: هدی              (بندازی)

بعدشم دست و سوت و هورراااا

- برات شعر اسمت چیه تربچه رو میخونم در کمال تعجب اینجور جوابم میدی:

من: اسمت چیه؟          محمد: ممد! یعنی محمد (به جای تربچه)

من: خونت کجاست؟      محمد: دَدَ (به جای تو باغچه)

من: چی میخوری؟        محمد: بَه بَه (به جای آلوچه)

من: چندتا بچه داری؟    محمد: تِه یعنی سه (به جای به تو چه)اوه

- هر وقت صدات میزنم محمد، جواب میدی: اَبا!؟؟ با تشدید روی ب. مامان سارا میگه فقط به من (هدی) اینجور جواب میدی. منم میگم محمد بگو بله! ولی هروقت تو صدام بزنی و بگی هدی اگه کمی مکث بکنم، صداتو کلفت میکنی و خودت میگی: بلی (بین ی و ه) و دو سه بار تکرار میکنی. انگار میخوای ادامو دربیاری. اینوقته که دلم میخواد یه سیر بخورمت اساسی.

-همه نشستیم و داریم صحبت می کنیم، یهو صدام میزنی: هدی! میگم بله! میگی: پی پی! منم باید بهت دلداری بدم و کمکت کنم تا کارت رو با موفقیت انجام بدی! خنده توی این زمان سه چهار دفعه مدام منو صدا میزنی و بعدش اسم پی پی رو میاری. بهت میگم محمد زور بزن!خجالت و تو هم ادای زور زدن رو در میارینیشخند خاله آچار فرانسه یعنی این!نیشخند این شرایط هر روزه ماستچشمک

- از هر دری که وارد میشم، صدام میزنی: هدی! میگم: بله! میگی: آتیش!! عاشق فیلم آتیش بازی تولد یاسمینی که روی تبلته. کلاً سر این قضیه به تبلت میگی آتیش. البته از اونجاییکه تشخیص دادیم این فیلمه روت خیلی تاثیر گذاشته فعلا توی ترکی ولی از یادت که نمیره. تا منو می بینی میگی: آتیش! شب جمعه گذشته، 10مرداد مامانت رو ناراحت کردی و اونم نذاشت شیر بخوری، زدی زیر گریه و مامان جون بغلت کرد و خواست ببردت اتاق من که یهو گفتم مامان حواست باشه توی اتاقم اون چیزه رو نبینه! (منظورم تبلت بود که اگه ببینه فیلش یاد هندوستان و آتیش بازی میکنه) مامانم گفت: چیو نبینه؟ محمد که خودش متوجه شده بود سریع جواب داد: آتیش! و ما شاخمون در اومد. همون موقع مامانت هم گفت که عصر هم بابات به مامان سارا گفته حواست باشه اسم فلان مکان رو نیاری که نمیشه بریم. سارا می پرسه کجا؟ محمد جواب میده: بارک! (پارک) دقیقاً منظور باباش پارک بوده، که پسملک مدام بهونه اش رو میگیره.

- شب پنجشنبه شب 23 رمضان که مثلا قرار بود من و مامان سارا که خونه مونده بودیم احیا بگیریم، نشسته بودی کنارم و کتاب مطالعه می کردی. ازت پرسیدم محمد چی میخونی؟ خیلی خوشگل جواب دادی: تی تاب (کتاب).ماچقلب

- پریروز پنجشنبه هم لطف فرمودین و لباستون رو زدین بالا و با اشاره به قسمتی از بدنتون گفتین: تیر ! (شیر)قهر

-دیروز روی لباس من گل می بینه با ناز میگه: دُل خنده- بعد یه سری قلب می بینه میگه: توتو تعجب میگم محمد اینا قلبه، میگه: توتو- میگم قلبه، میگه: هدی پی پی!کلافهمجبور شدم مامان جون رو صدا بزنم تا ببرنش دستشویی!اوه

- کلماتی که می تونی بگی و یادمه به شرح زیره:

هاپو  (سگ) -  توتو (هر نوع پرنده ای) - پیشی (گربه) - داغ (هم داغ و هم کلاغ) - قور قور (قورباغه)-   داغار (با تشدید رو غ- صدای قار قار کلاغ) - مایی (ماهی) - دُل  (گل قبلا میگفتی گیل)  - بارک  (پارک) - باسی (بازی) - دو (دو) - تِه (سه) - ده (ده)- اِک (یک)- شار (چهار)- با (پا)- دَش (دست)-  تیر (شیر) - تخ (تخت) - لا لا ( خواب)- آتیش (آتش- تبلت) - بُلو (پلو) - نون (نان)- عباااااسی (عباسی)- نندااااسی (نندازی)- گیل گیل (قلقلی)- آبی (آب- آبی)- تی تاب (کتاب) - ش ش (صدای شرشر آب یعنی حمام و آب بازی)- عینَ (عینک)- هِنه (هندوانه و خربزه) - توپی (توپ) - پی پی (پی پی)- آم (صدای ماشین یعنی ماشین) - حنی (حسنی و بستنی) - بع بعی (بره)

به مامان جون و مامان سارا میگی: مامان

البته وقتی صدای مامانت میزنیم سارا تو هم تکرار میکنی: تالا!

به باباجون و بابا علیرضا میگی: بابا

البته وقتی خانواده بابا علیرضا صداش میکنن علی تو هم تکرار میکنی: علی!

به من که خیلی خوشگل و واضح و بدون هیچ پیشوند و پسوندی میگی: هدی

خاله ندا عشق این روزهات رو صدا میزنی: گیدا (قبلا میگفتی تیک تا)

عمو احسان رو صدا میکنی: عامو

یاسمین زهرا و حنان دختر عموت رو صدا میزنی: حنان

امی به عمو امیرت میگی و عمه نسرین رو نَنی صدا میکنی.

دو تا عمه دیگه ات رو عَمی صدا میکنی.

آترین کوچولو رو فقط یه بار کامل دیده ولی صداش میزنه: آتین

 حرف "س" رو خوب و با ناز تلفظ می کنی طوری که دل آدم میره.

- موضوع آخر درمورد اینروزهای جنابعالیه که غیرت عمو احسان رو به جوش آورده. تا یاسمین زهرا رو می بینی دست میندازی گردنش و ماچ و بوس کردنقلب آخه، بچه نمی گی بابای طرف هرچقدر هم صبور باشه و احترامت رو داشته باشه بالاخره خونش به جوش میادنیشخند. یعنی می میریم از خنده بخصوص زمانیکه ما داریم ذوق بوس کردنهای محمد رو روی لپای یاسمین می کنیم ولی عمو احسان خودشو با یه چیزی سرگرم میکنه تا حواسش پرت شه و نبینه چی شدهخنده محمد خوش خنده تو این لحظه دیگه ول کن نیستش و یاسمین کوچولوی تپلوی خوردنی هم با حجب و حیای خاص کودکانه و دخملانه اش بیشتر دل آدمو می بره. یعنی خوردنی ترین حالت شما دوتا این لحظه است. البته همه ما می دونیم که شما دو تا خیلی کوشولویید و مثل دو تا خواهر و برادر مهربونید. عمو احسان! بابای یه دخمل خوشگل و ناز بودن هم همین چیزا رو داره دیگه!چشمک از بابا هادی بپرسید کامل براتون توضیح میده چه جوری باید با این شرایط کنار بیاین!قهقههمژه

دلم هوای اون لپای خوشمزه یاسمین زهرا رو کرده که از من دریغ میکنهماچ والبته اون ماچهای خوشمزه محمدی ناز رو که بی هیچ ادایی برام حواله میکنهماچ انشااله امروز عصر خونه خاله ندا مهمونیم. امروز شنبه 12 مرداد92 برابر با 25 رمضان 1434 هست.

خدایا شکرتقلب

 عکس دم دست نداشتم از توی فایل مامانش دزدیدم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

عموی پسر پسرا هستم
13 مرداد 92 9:08
ای جان تو اون همه نوشته حدس بزن من دنبال چی میگشتم اول
بزار خودم بگم دنبال اینکه ببینم عمو رو گفتی یا نه که دیدم بله عامووووووووووفرشته یک وچولوووووووکجا بودییییییییییی دلتنگ شدیمممممم حسابییییییی شیرین زبون دیگه مرد شدیاااااااااا

مرسی عامو امی (عمو امیر)
مامان یاسمین زهرا
13 مرداد 92 10:03
قربون ابروهای پیوستت خوشگلم
عاموامی
16 مرداد 92 13:51
اااااااااااااااااااااااییییییییییییی جججججججججججججججججججاااااااااااااااااااااااااااااااانننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن ای جان


عموی و محمد خان
17 مرداد 92 22:05
عاااااااااااااموووووووووووو عید ت مبارککککککککککککککککککک

کجایییییییییییییییییی خوووووووو


عید شما هم مبارک بید
خاله هدی 2
21 مرداد 92 13:06
ماه شب چهارده پیش تو بی ریخته
آبروش از خوشگلی تو ریخته


به به به به
مامان گلی
24 مرداد 92 10:39
الهی قربونت بشم
چه عشقی میکنه این خاله هدی با دلبری و شیرین زبونی شما.
چرا نظرهای من نیست
کجایی مامان ساراجون


ممنون مامان گلی جون مامان سارا بنده خدا یه سر هزار سودا
مامان جونی
25 مرداد 92 8:46
سلام گل محمدی!
تبادل لینک کنیم خالش؟حتما بیا و خبر بده بهم.باشششششششششششه؟


سلام حتما