ما برگشتیم
سلام ما دیشب یکشنبه 19 خرداد از مشهد برگشتیم جای همتون سبز خیلی عالی بود خیلی خوش گذشت بچه ها خیلی خوب بودند بالاخره شیطنتهای خودشون رو هم داشتند ولی خیلی خیلی کم بود تا اومدیم بفهمیم که رسیدیم برگشتیم . بازم خدا رو شکر فکر نمیکردم قسمت شه.یکی از خاطرات خوب سفر دیدار مجدد با مامان گلی مهربون ،میترای عزیزو کیمیای خوشگل بود البته من و میترا جون سرجمع نیم ساعت همدیگه رو ندیدیم چون بچه هامون عملیات داشتن.کاش واقعا وقت بیشتری داشتیم .مامان گلی و میترا جون مثل دفعه قبل هم زحمت کشیدن وقتشون رو به ما دادن هم زحمت کشیدن و واسمون سوغاتی مشهد آوردن و دوتا عروسک قشنگ واسه یاسمین و محمد.این دو تا وروجک هم حسابی بهشون خوش گذشت یاسمین که دیشب خونه خودشون نمیخواست بره و میخواست بیاد با ما،محمدم از صبح که پا شده سراغ تیک تا (ندا)و حنا(یاسمین) رو میگیره.احتمالا خاله ندا بیاد و مفصل تو وبلاگ یاسی شرح ماوقعه رو بده من خیلی بلد نیستم.راستی مامان گلی به محمد گفتن جیگر محمد در جواب میگفت جی در.چند بار هم خاله هدی رو تو حرم دید به خانمها میگفت هدا.راستی محمد با امام رضا هم خیلی صمیمی شده بود تتی میکرد تو صحن دارالحجه بردمش زیارت هی خودش رو تو آیینه میدید عوض سلام و دعا تتی میکرد.یه طبقه بالاتر که یه ضریح هست دست به ضریح میزد میکشید به سر و صوت خودش ومن،بچه م کلی نماز هم خوند مهر رو میذاشت رو سرش میگفت اللا ما هم ذوقش میکردیم ،هزار بار تکرار میکرد یاسمین هم که نگید مثل همیشه خوردنی و شیرین زبون.این دوتا این سه روز آنچه هله هوله بود خوردن.اگه خاله ندا نوشت که چه بهتر وگرنه خودم میام سعی میکنم خاطرات سفر رو بنویسم.
اینم چند تا عکس بی کیفیت آخه با موبایل گرفتیم
زبون یاسمین رو داشته باشید.
وای این دو تا آی پیپیلا به قول یاسی خوردن محمد که دعوا هم میکرد یاسی بهش پفیلا بده نه خیلی شکمش....
محمد در حال نماز خوندن
یاسی در حال بازی با مهر چه ذوقی هم میکنه فداش شم.
اینم تنها عکسی که از کیمیا دارم علت رو هم گفتم که ما در رفت و آمد بودیم ....