محمد و شیطنت
سلام این روزها پسرم حسابی شیطون بلا شده.دیگه اصلا سینه خیز نمیره که من دلم واسه سینه خیز رفتنش تنگ شده .گاگله میکنه دستش رو به هرچی میگیره تا وایسه.سعی میکنه وقتی کنار مبل ایستاده یه پاش رو بکشه بالا تا به بالای مبل برسه.گاهی اوقات وقتی وایساده دستش رو ول میکنه تا بشمار 3 خودشو نگه میداره بعد میشینه.
دیروز من شیفت بودم زنگ زدم خونه مامان حالشو بپرسم مامان گفتن اگه بدونی امروز پسرت چیکار کرده؟ تو روروکش بوده و دنبال پوپه (توپ) مامانم داشتن تلوزیون نگاه میکردن و هر از گاهی هم محمد رو نگاه میکردن بعد مامان شروع میکنن به یاداشت مطلبی یهو نگاه میکنن میبینن تو روروک نیستیش بنده خدا مامان هول میکنن میان سمت روروک میبینن آقا نشسته کنار روروک و کتاب ورق میزنه.حالا ایشون چه جوری از داخل روروک اومده بیرون خدا داند.
خاله هدی واسش شعر یه توپ دارم قلقلی رو میخونه به کلمه آبیه که میرسه مکث میکنه محمد با یه صدای دلبرانه ای میگه آبی البته رو حرف ب یه استرس میذاره.خاله ندا هم یه شعر ساعت واسش میخونه توش تیک تاک داره محمد واسه اینکه خاله دوباره واسش بخونه میگه تی تا یعنی شعر ساعت. اسم بچه دوستم آترین هست اونشب اومدن خونمون محمد همچین آتین آتین میکرد که نگو.
خلاصه حسابی دلبر شده موقع نماز تا چادر میپوشم میگه د د؟میگم نه الله اکبر میگه اتر؟و چه نمازی هم که میخونم با اعمال شاقه خودش داستان داره چند تا توسری میخورم تا مهرم رو برداره چند بار سواری میدم و چقدر چادرم رو میکشه و ....
ایشالله که عزیزهای همه سالم باشن و صالح عزیز منم همینطور.
عاشقتم مادر.
١٥/٠٢/٩٢