محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

منم دارم حرف می زنم!

1391/7/13 8:19
نویسنده : خاله هدی
737 بازدید
اشتراک گذاری

از پنجشنبه شب گذشته که از مشهد برگشتیم یه کم حالت سرماخوردگی داشتم و شنبه رفتیم دکتر. یه چندتا دارو داد که با خوردنشون کلی مظلوم شده بودم و هی می خوابیدم، اما از دوشنبه 10مهر 91 (یعنی 7ماه و یازده روزگی) که خداروشکر بهتر شدم یه ریز افتادم روی حرف زدن! حالا شی می گم؟؟

دا دا دا دا.... بَ بَ بَ بَ (یه جورایی بین با و بَ) پشت سرهم و مداوم داد میزنم و با دست و پا زدن هی تکرار میکنم. قیافه ام کلی بامزه است این لحظه، آخه زبونم رو یه وری می کنم یعنی موقع تلفظ و ادای حروف یه طرف زبونم بالاست و یه طرفش پایین و دست و پا میزنم و می خندم. وای که توی این لحظه چال لپم هم پیدا میشه و دور و بری هام غش می کن.

همون دوشنبه شب که خونه مامانی اینا بودیم، مامانی زنگ زد به بابایی تهران و من یه ریزه برای بابایی حرف زدم، البته چون عشق گوشی تلفنم ترجیح میدادم گوشی رو بخورم که وقتی نمیذاشتن غر میزدم.

یه نکته خیلی جالب اینه که کلی ذوق یاسمین رو می کنم. تا می بینمش میخندم و می خوام بهم توجه کنه. خیلی جالب تر اینه که بهش می گم: آقو... مامانی و مامانم و خاله ها می گن، تن صدام مثل یاسمین خانمهتعجب ریز و کوشولو و خومزه!

دیشب، چهارشنبه 12 مهر، من پیش مامانی و خاله هدی بودم و مامان و بابا رفته بودن جایی، ناناسی و خاله و عمو اومدن پیش ما، ولی دخمل خاله که از پارک میومد و کلی خسته بود خوابش برده بود. خلاصه، توی اون وضعیت هم که من رو گذاشتن کنار ناناسی، تا نگاهش کردم صداش کردم: آقو... همه کلی ذوقم کردن. دیشب حتی وقتی داشتم شیر میخوردم و ناناسی از خواب پرید و گریه می کرد من شروع کردم به حرف زدن و هی سرمو بر میگردوندم ببینم این دخمل خانم چرا گریه می کنه! چندتا توصیه کردم بهش ولی چون داشتم شیر میخوردم و پستونکه توی دهنم بود معلوم نبود چی میگمچشمک.

خیلی وقته موقع گریه، ماما هم میگم و البته یه ارث دیگه که از دخمل خاله بردم اینه که وقتی گرسنه باشم و شیر بخوام، توی گریه هام میگم تیر تیر. ناناسی هم وقتی شیر بخواد پشت سرهم میگه تیر تیر!

- دقیقا روز دوم فروردین چند دقیقه قبل از ساعت نه شب بود که من نوزاد کوشولوی یک ماه و یک روزه که البته47 روز زودتر به دنیا اومده بودم برای خاله هدی و توی بغلش براش آقو گفتم. خاله همون موقع داشت ازم فیلم می گرفت و این لحظه رو برام ثبت کرده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان گلی
13 مهر 91 13:34
قربون پسرگلم بشم .این سرماخوردی ویروسی توی مشهدزیاد شده .کیمیا ی منم از اول هفته یکم ابریزش داره وبیحوصله


آخی کوشولو. هوای مشهد یه کم به خاطر این همه مسافر آلوده شده، حواستون به خوشگل خانم ما باشه
عمو جون امیر
13 مهر 91 17:51
ای بلا بلا خوشگل ترین پسرااااااااااااااااااا
شیرین زبونی کن ببینم یه آقو بگوووووووووو

فدا فدا گل محمدی من




مرسی عمو
میترا
14 مهر 91 1:16
الهی قربونت بشم. دلم برات تنگ شد خوشگل.


منم دلم برای شما تنگ شده خاله مهربونم
ثمین
15 مهر 91 12:22
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید... جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........ منتظرتون هستم...
مامان یاسمین زهرا
15 مهر 91 15:17
درد و بلات تو سر خاله ندا.جونمییییییی


خدا نکنه خاله زوووووووووووووون
مامان گلی
17 مهر 91 8:55
روزت مبارک
:


مرسی هزارتا بوس برای شما
مامان گلی
17 مهر 91 16:00
روزت مبارک پسرخوشگلم

مرسی