محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

بي خوابي و عطر بهار نارنج

الان حدوداي چهار صبح جمعه 18 فروردينه. من طبق معمول اين 25 شب گذشته بيدارم حتي شبايي كه فرداش ميخواستم برم سركار... همش فكر ميكنم از اتاق كه برم بيرون محمدي رو مي بينم ولي گل كوچولو رفته خونه شون. خدايا شكرت كه گل كوچولوي خوشگلمون رو سالم و سلامت بهمون برگردوندي... خدايا شكرت... راستي عطر بهارنارنج از توي حياط داره سرمستم ميكنه اين دم صبحي. از ديروز ظهر بوي عطرش بلندشده. مثل اينكه اونم فهميده گل محمدي ما رفته خونه شون و ميخواد خودي نشون بده شايدم ميخواد خونه كوچولوي ما هيچوقت از عطر گلها خالي نمونه. ياس بهشتيم و گل محمديم فردا ميان خاله بهار،‌ اما دوست دارم تو هم مشامم رو جانانه نوازش بدي. خدايا ممنونم از اين همه لطافت و سرمس...
18 فروردين 1391

دلگيرم

خيلي دلم گرفته ... در حقيقت دلگيرم. از اين به بعد خيلي مطالب رو با رمز ميذارم. وبلاگ ياسمين زهرا رو هم همينطور. تا من باشم يه دل نباشم. بابا، همش ميگن قديما مردم اينطور بودن، مردم اونطور بودن. همه با صفا بودن، صميمي بودن... اما حالا كه ميخواي رها باشي و يكرنگ نميذارن... از اين به بعد  اگه بخوام شرح حال كامل موضوعي رو بذارم، براي اينكه سوء استفاده نكنن حتما رمز دارش ميكنم و رمز رو فقط براي دوستاي خوبم مي فرستم. اينجا اومدم اين توضيح رو دادم كه اگه يهو رمز اومد توي نظرات خصوصي تون بدونين قضيه چيه. بابا ديوونه شدم از بعضي حركات. الان ساعت سه نصفه شبه و من امشب كشيك نگهداري محمد كوچول هستم. از ناراحتي بچه رو دادم مامانم و اومدم ...
12 فروردين 1391

چهل روزگي

امروز 11 فروردين 1391 برابر با چهل روزگي محمد عزيز ماست. خيلي سختي كشيديم توي اون 21 روز اول كه توي بيمارستان بستري بود ولي خدا رو شكر كه همه چيز به خوبي پشت سر گذاشته شد و امروز چهل روز از حضورش در زمين گذشت. خداوند مهربون اين چندروزه به مناسبت اين همه زيبايي، شهرمون رو رحمت بارون كرده. ممنونم خدا جون!                                                    روزگيت مبارك! دقيقا 5 تير ماه 1390 چ...
11 فروردين 1391

يك ماه و يك روزگي- اولين كلمه محمد كوچول

اول از همه اين مطلبو الان ساعت 5.45 دقيقه صبح جمعه 4 فروردين مي نويسم. آخه اين چند شبه تا نماز صبح بيدارم و همراه با نگاه كردن تلويزيون به مامان سارا و ماماني براي نگهداري محمد كوچول كمك ميكنم. الانم حدود يه 45 دقيقه اي هست كه ماماني ني ني رو تحويل گرفتن و ... نمي دونم فردا صبح چه جوري برم سركار.. محمد كوچولو خيلي ماهه،‌ يه آقا پسر ناز و البته كم سر و صدا (خدايا شكرت)، خيلي كم گريه ميكنه و اونم فقط وقتي بخوان پوشكشو تعويض كنن و يا اينكه يه كمي شيرش دير بشه. كلا ماهه به خدا. همش ميشينم بالاي سرشو بهش نگاه ميكنم .شير كمكيشو خيلي اوقات من براش درست ميكنم و بهش ميدم. وقتي خيلي شير بره توي دهنش براي اينكه كامل قورتش بده ...
4 فروردين 1391

يك ماه و دو روزگي- اولين حمام خانگي آقا محمد

اين مطلبو الان ساعت 6.05 صبح روز جمعه 4 فروردين91 مي نويسم و شرح حال روز قبله.   ديروز بالاخره محمد كوچول رو با مجوز آقاي دكترش برديم حمام. البته توي بيمارستان دو بار خانم پرستارا زحمت حمام بردنشو كشيده بودن. برنامه اين بود كه خاله ندا اينا ظهر منزل ما باشن تا با كمك ماماني ني ني رو ببرن حمام. من حدود 11 صبح از خواب بيدار شدم البته ساعت 6 صبح خوابيده بودم و ديدم ماماني و بابايي رفتن عيد ديدني. بابا عليرضا هم رفت خونشون. محمد كوچول و مامانش هم درگير شير خوردن و شير دادن و بعدشم خواب و ... بودن. رفتم توي آشپزخونه و يه چاي خوردم و  مشغول درست كردن ناهار شدم. شويد پلو با گوشت درست كردم بدون باقله يا لوبيا مبادا ني ني حساسيت بده. خ...
4 فروردين 1391

محمد كوچول يكماهه

  اول از همه سال نو همگي مبارك،‌ نوروزتان پيروز،‌صد سال به اين سالها، انشااله صد و بيست سال پاينده و شاد و باعزت باشين. كلي شيريني بخورين و حال كنين و به ريش همه بديها هم بخندين.  و بعد ... خدايا شكرت، زيباترين روز سال هميشه براي ما زيباست در هر شرايطي چون ورود بهار، سالروز تولد ماماني عزيزه و امسال اين روز زيباتر و زيباتر بود. دليل اين زيباييها اين بود كه امسال خانواده ما برخلاف پارسال نه نفري و نه هفت نفري سال نو رو شروع كرد. محمد كوچولوي عزيزمون كه قرار بود هفت فروردين بياد پيشمون لحظه سال تحويل دقيقاٌ يك ماه و پنجاه و چهار دقيقه سنش بود و  ياسمين زهراي ماهم هم ده ماه و كمتر از سه روز دا...
2 فروردين 1391