محمد كوچول بيست و هفت روزه و سفره هفت سين
امشب شنبه 27 اسفندماه 1390 در بيست و هفت روزگي گل نازمون، سفره هفت سينشو چيديم. البته از اونجاييكه ياسمين زهراي خوشگلم امروز ده ماهه شد و بزرگتر بود، پس من (خاله هدي) با ماماني بلافاصله از سركارم رفتيم و اول از محمد آقا سفره هفت سين خانم خانما رو توي خونشون چيديم. خودم كه راضي بودم. بعدشم حدود ساعت 5.30 از خونشون زديم بيرون تا براي محمد جان گل و شيريني بخريم كه ترافيك و شلوغي خيابونا پدرمونو درآورد. گل خريديم ولي شيريني كه ميخواستيم گيرمون نيومد. بهترين شيريني فروشي ها رو گشتيم ولي نه! ميخواستيم اون شيريني رو كه بابايي براي ياسمين خريده بودن رو پيدا كنيم كه با كمال تعجب حتي توي بهترين قنادي ها و خشكباري هاي شيراز پيدا نكرديم. بابايي هم توي پرواز برگشت از تهران بودن و دسترسي نداشتيم بهشون.شيريني ها شكل ميوه هاي مختلف و با رنگهاي شاد بودن. ماماني ناراحت و نگران گفتن چيكار كنم؟ منم گفتم مامان، محمد كوچول خدا روشكر خوش شانسه بهترين چيزا گيرش مياد نگران نباش. حدود 7.45 رسيديم خونه و تند تند ميز هفت سين محمدي رو چيديم. حدوداي نه بود كه بابايي از تهران برگشتن با كلي جعبه شيريني. باورتون ميشه؟؟؟؟؟؟؟؟ خدايا!!!!! اين همون چيزايي بود كه ما دنبالش بوديم و پيدا نكرديم. همونجا گفتم ماماني ديدي گفتم محمدجوني خيلي خوش شانسه. همراه با بهت و خوشحالي و تعجب ميز رو كامل كرديم.
راستي يه توضيح ديگه بدم اونم اينكه امسال مامان سارا،بابا عليرضا و محمد كوچول موقع تحويل سال با ما هستن و فعلا (خداروشكر) خونه ما ميمونن تا كوشمولو خان يه كمي بزرگتر بشه. براي همين سفره هفت سين محمد جوني رو توي خونه خودمون و كنار سفره هفت سين خودمون پهن كرديم. حالا يه چندتا عكس همين جوري ميذارم براتون تا فردا كه با دوربين بهتري عكسهاي مناسب تري از هفت سين دسترنج خودم براتون بذارم.
اينم اون شيريني ها كه دنبالش بوديم و بابايي از تهران آوردن:
اينم خوشگل خان ما كه لباس مهموني پوشيده و اومده نشسته كنار هفت سين تا عكس يادگاري بگيره
ني ني خوش خواب پاشو، مثلا اومديم عكس بگيريما!
لطفاً ورق بزنيد...
اين تخم مرغ هفت سين محمد جونيه كه حاصل دسترنج و نبوغ!! خاله هدي ست. البته اين تخم مرغه رفته توي سفره ياسمين زهرا تا با دوستش يه عكس يادگاري بگيره و بعد بياد سرجاي خودش.
اين سفره هفت سين محمده كه البته دقيقا معلوم نيست چي توشه انشااله فردا خاله ندا با دوربين خوبش مياد و كلي عكس خوشگل ميگيره.
گريه نكن،بگير بخواب. فردا دوباره كلي كار داريم باهات (روح خبيث خاله هدي)
اين عكساي پاييني مربوط به محمد كوچول بيست و شش روزه است يعني ديروز. محمدي از پنجشنبه به تجويز دكترش سه وعده در روز علاوه بر شير مادر شير خشك هم ميخوره. اين عكس ديروزشه كه مامانش با التماس ازش ميخواست تا از خواب بيدار بشه و شير بخوره ولي ني ني بيهوش بيهوش بود و هراز گاهي هم غر ميزد. اندازه شيشه و ني ني رو داشته باشين! راستي يه نگاهي هم به سرآستين هاش بكنين. سايز لباسا دوصفره يعني كوچولوي كوچولو ولي باز از محمدي ما بزرگه!
خدايا شكرت