محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

لغتنامه محمد و این روزهای این وروجک

1392/7/19 17:48
نویسنده : خاله هدی
1,230 بازدید
اشتراک گذاری

نسخه تکمیلی لغتنامه محمد: (خیلی از این لغات رو دو ماهی هست به دایره لغاتش افزوده)

این لغات علاوه بر لغاتی است که در پستهای قبلی آوردیم:

kik : کیک

آبوشت: هر نوع مایعاتی بجز آب

آزوو :عمه آرزو

نسین: عمه نسرین

اسین asin یا عمی: عمه افسانه

میدی :دایی مهدی (شوهر عمه آرزو)

ایسان :عمو احسان

بابادی یا بابا دون : بابا هادی

باباش یا علی : بابا علیرضا

پیپکد pipkad:پی پی کردقهقهه

ادب : بی ادب البته اینو فقط یه بار اونم وقتی که یاسی رو زد اونم بهش گفت بی ادب گفت.

ماما دون :مامانجون

آقا :تبلت خاله هدیسوال

باز: موبایل خاله هدیخنده (چون موبایل خاله کشوییه و باید وقتی روش فیلم نگاه میکنه بازش کنه!)

حنام: سلام

از ای: از این

ماتین : ماشین

اباز :فراز البته بین س و ز تلفظ میکنه

باد: پنکه

حنین : یاسمین

تدی: ته دیگ

بخول: بخور

بشور :بشور

آبازی: آب بازی

تاهی(بین چ ت و د): چای

بوغل: بغل

الایی: الهی

الا اپر: الله اکبر

هولو: هلو

هنه: هندوانه

موس: موز

پلو: پلو

نتن: نکن

نی نی: نی نی

تیل تیل (تیر تیر): شیر

حنی: حسنی / بستنی

بارک: پارک / کفش (چون می پوشه میره پارک)

پیشی (ش رو با کمی س همراه میکنه و با ناز ادا میکنه): گربه

اوش ( یک کمی س قاطی ش می کنه): گوش، گوشواره

آتیش: آتیش (عشق اول و آخرشه)

اند: قند

و خیلی کلمات دیگه ...  البته وقتی ازش میخوایم کلمات رو تکرار کنه عین طوطی تکرار میکنه ولی کلمات بالا و کلماتی رو که در پستهای قبلی گذاشتم و خیلی های دیگه رو که یادم نمیاد رو خودش استفاده میکنه.

صدای حیوونا رو هم در میاره:

هاپو، پیشی، بع بعی، تو تو، گاو.

- دیشب ١٨ مهر٩٢ داشت با خاله هدی بازی می کرد و مثلا توی ظرف های آشپزخونه یاسمین زهرا که خونه مامان جون شهنازه غذا می پخت. یه عالمه هم عروسک و اسباب بازی دورش بودن. غذای الکی رو بعداز اینکه دهن خاله هدی و خودش می کرد به عروسک حیوون ها هم میداد. وقتی میخواست غذا رو به نی نی عروسکه بده، صداش میکرد: نی نی! بعد با یه مکثی میگفت:‌بخول! بعدهم نی نی عروسکه رو بوس می کرد!قلب کاملاً بین عروسکها نی نی رو که مثل آدمه به بقیه ترجیح میداد و با اون مثل نی نی واقعی و نه بع بعی! رفتار میکرد. 

 خاله هدی: این روزا محمد کوچول خودشو مثل چی به من می چسبونه! بخصوص اگه مهمون داشته باشیم. شنبه شب مادرجون و عمو مهدی اینا خونه ما مهمون بودن. محمدی با اینکه مامان ساراش هم بود چسبیده بود به من و به هیچ عنوان جدا نمی شد. حتی زمانیکه یاسمین زهرا رو بغل کردم تا ببرم پیش پیشی، با جیغ و داد گفت: بغل! و مجبور شدم اون رو هم بغل کنم. اما از اونجاییکه واقعا توانایی حمل هر دو نقر رو نداشتم، خاله ندا به فریادم رسید و یاسمین زهرای ناناسی رو از بغلم گرفت. اما محمد چسبیده بود به من. موقع شام، بغل دست یاسمین گلی نشستم که از اونور سفره محمد صدا کرد: هدی! و از بغل مامانش اومد و توی بغلم نشست تا شام بخوریم. (نیست خیلی غذا خور هم هستقهر). برای اولین بار از من دوغ خواست و بهش دادم خوشش اومد و هی آبی (دوغ) میخواست.

- عین یه نی نی گربه ملوس خودشو به آدم می کشه و دوست داره همش نازش کنی و قربون صدقه اش بری. خودشم خیلی ملوس حرف میزنه و با ناز و ادا و عشوه خاصی حروف رو می کشه. اما، این ملوس خان، دست بزن هم داره. بخصوص وقتی دخمل خاله یاسمین رو در کنارش ببینه،‌ هوس میکنه یه نیشگونی ازش بگیره و یاسمین خانم هم که این روزها سعی میکنه خیلی بهتر و با وقار تر با پسل کاله (پسر خاله) رفتار کنه (در اثر صحبتها و تعلیمات خصوصی مامان ندا در خونه خودشون) گاهی اوقات آتیشی شده و جیغ میکشه و تا آخرین لحظه با قراردادن زبونش بین دندوناش در صدد انتقامه. البته جیغ های بنفش یاسمین ناناسی، محمد رو در هر وضعیتی باشه می ترسونه و محمدی زودی میدوه و میره توی بغل اولین نفری که بهش نزدیکه. گاهی اوقات بغض هم میکنه و به قول ما لب هم ورمی چینه. اما زودی یادش میره.

- عاشق دور خودش چرخیدنه و مدام دور خودش می چرخه. این حرکتش عین مامان ساراشه وقتی هم سن و سال محمدی بود. همیشه از این حرکت می ترسم آخه وقتی کوچیک بودیم و سارا هم سن و سال محمد بود یه روز تو حیاط بازی می کردیم که سارا شروع کرد به چرخیدن دور خودش و هرچی میگفتم بسه! ول نمی کرد. آخرش هم سرش گیج رفت و افتاد و پیشونیش خورد کنار پنجره و شکست. محمد هم از بس می چرخه هی میخوره زمین. وقتی هم میخوره زمین دنبال ناز خر می گرده و تا میخواد گریه کنه، من شروع میکنم به دست زدن و خندیدن و بچه هم جو گیر،‌عاشق دست زدن و سر و صداست شروع میکنه به خندیدن و دردشو فراموش میکنه. اگه نازشو بخری، گریه هم میکنه!

- از دست این پسمله،‌ گوشواره هامو بعد از سالیان سال درآوردم. آخه خیلی علاقمند بود اونا رو بگیره و بکشه. بخصوص وقتی خوابش میومد بعد از زدن یک سیلی جانانه در گوشم،‌ و خنجول کردن صورتم، گوشواره ها رو میکشید و اشک و جیغ من هم به دنبالش...

- ماشااله دستش خیلی قدرتمنده! تا یه سیلی ازش نخوردید باور نمیکنید. دقیقاً تفاوت قدرت دختر و پسر رو در سیلی هایی که از یاسمین ناناس و محمد کوچول خوردم متوجه شدم! یاسمین ناناسی البته به جز دیشب ١٨مهر ٩٢ که یک ضربه جانانه کاشت توی کمرم، هیچوقت ضربه هاش دردآور نیست.

- عاشق کمپوت هلو،‌میوه هلو و آب هلو به علاوه هنه (هندوانه) و آب انبه است. خربزه رو هم خیلی دوست داره و اونو هم به اسم هنه صدا میکنه. یاسمین که به خربزه تا مدتها میگفت: کلابی (گلابی)!خنده راستی گلابی رسیده رو هم خیلی دوست داره و البته موز! یا به قول خودش (موس)!

- اما کلاً‌ خیلی بد غذاست و نمی دونیم چیکارش کنیم. اصلا وزن اضافه نکرده و مدام هم لاغرتر میشه چون داره قد میکشه. اما اگه دندونا و لثه هاش اذیتش نکنه و بداخلاق نشه، کلاً بچه خوبیه و آرومه. شیطنت هاش آنچنانی نیست و مثل دختر خاله نازنینش کارهای محیرالعقول ابله انجام نمیده. یعنی از دیوار راست بالا نمیره و بیشتر ترجیح میده بشینه با ریموت تلویزیون کف آشپزخونه بازی کنی یا نیم ساعت لاستیک و چرخهای یه ماشین رو بررسی کنه.

- عاشق حنی و عام هست. یعنی سی دی حسنی و عمو پوررنگ. آروم و ساکت میشینه و نگاه میکنه و اصلا پلک هم نمیزنه. انگار برای بار اوله که داره می بینه. فیلم رو موبایل و عکس هم همینطور. البته خیلی هم کم طاقته برای همین مدام روش کار میکنم تا صبرش زیادتر شه. مثلا تا تبلت یا به قول ایشون (آقا) روشن شه خیلی خودشو به در و دیوار میزنه برای همین هی میگم بشماریم: یک، دو، سه! الان میاد و اونم شروع میکنه به شمردن و تا عکس اول روی تبلت میاد کلی بهش خوش میگذره و ذوق میکنه!  برای فیلم و سی دی هم همینطور یا چیزی که کمی طول میکشه باید اینجوری باهاش رفتار کرد تا خودشو نکشه!

- فیلم های خانوادگی هم فقط اونایی رو دوست داره که خودش نقش اوله توش! البته بجز فیلم تولد یاسمین زهرا اونم قسمتی که عمو احسان شمع و فشفه های روی کیک رو روشن میکنه و همه دارن دست میزنن و ...

- خیلی چیزها و حرفهای دیگه هست که یادم نمیاد و انشااله مامان سارا باید بیاد و بنویسه. (البته قسمت اول این پست رو مامانش نوشته) احتمالا تا ١٧-١٨ اسفند سرم خیلی شلوغه و این آخرین پستی هست که من میذارم. یه عالمه حرف دارم برای یاسمین زهرا ناناسم که اصلا وقت نمی کنم درموردشون بنویسم. از هنرمندی هاش، شیرین زبونی هاش و ناز و اداهاش. کلاً یه پارچه خانومه یا بهتره بگم یه نی نی دختر به تمام معنا که من همیشه آرزوش رو داشتم. ماشااله ماشااله با انرژی، شاد، روشن،‌ حاضر جواب، باهوش، با استعداد و البته کاملاً با احساس و مهم تر از همه خوشمزه و اون شکلی که من همیشه دوست داشته و دارم!ماچ (ماشااله ماشااله- به قول قدیمی ها چشمم کف پاش)

-  انشااله مامان سارا هم مثل خاله ندا مامان یاسمین زهرا، بیشتر بیاد و مطلب بذاره. نی نی محمدی دیگه چهار پنج ماه دیگه انشااله دو ساله میشه و هر روز داره کارهای جدید انجام میده و حرفهای جدید به زبون میاره. کوچول موچول بامزه ای شده که اگه مثل دخمل خاله اش یه روز نبینمش نفسم بند میاد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله هدی 2
20 مهر 92 0:27
عزیزم ماشالله بهت که دیگه آقا شدی



مامان یاسمین زهرا
21 مهر 92 14:50
قربون محمد خوشمزه برم م با اون خنده های از ته دلشخاله هدی یاسمین به خربزه نمیگفت گلابی به طالبی میگفت اونم طالبی و گلابی رو عوضی میگرفت


والله ما تا جایی که یادمونه وقتی خربزه میدید میگفت گلابی! حالا شما هی درستش کن
مامان یاسمین زهرا
21 مهر 92 14:51
»ن از محمد عکس دارم ولی رمز رو فراموش کردم خووووووووو


میخوای علنی بگم رمزش چیه؟
مامان محمدحسن کوچولو
23 مهر 92 18:22
ماشالا هزار ماشالا نوه های خوشگلی دارین توخونواده اتون

یاسمین زهرا و محمد کوچول خیلی بانمک و خواستنین من که عاشقشونم اگه یه روز بیاد که به وبشون خصوصا وب یاسمین(من عاشق دخترام!) سرنزنم انگار یه چیزی کم دارم ... بعضی روزا حتی چند بارم میشه که وبشو چک میکنم!

وایییییییییی ممنونم خاله جون. از بس به ما لطف دارین.انشااله محمد حسن کوچولوی خوشگل و ناناز و شیرین زبون همیشه سالم و سلامت باشه.