محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

100 هزار تایی شدیم

اومدم وبلاگ و یهویی چشمم افتاد به آمار بازدید کننده ها. با تعجب دیدم که داریم به 102000 بازدید کننده نزدیک میشیم و من نفهمیدیم دقیقاً کی به 100000 تا رسیدیم. تا این لحظه یعنی ساعت 9 شب جمعه 19 مهرماه 1392 آمار مراجعین به وبلاگ 101835 نفره. بازدید هفته گذشته هم 855 نفر بوده، اگه همین تعداد رو هم برای هفته قبل تر درنظر بگیریم پس دوهفته پیش یعنی اوایل مهرماه وبلاگ شما به آمار 100000 بازدید کننده رسیده. از اونجاییکه متاسفانه من و مامان سارا درست و حسابی نتونستیم وبلاگ تو رو مثل وبلاگ یاسمین زهرا سریع و تند به تند به روز کنیم ولی آمار مراجعه کنندگان و دوستان خیلی برامون جالب بود. دوستای خیلی خوبی مثل مامان گلی جون و میتراجون، خاله هدی سیناجون، عم...
19 مهر 1392

لغتنامه محمد و این روزهای این وروجک

نسخه تکمیلی لغتنامه محمد: (خیلی از این لغات رو دو ماهی هست به دایره لغاتش افزوده) این لغات علاوه بر لغاتی است که در پستهای قبلی آوردیم: kik : کیک آبوشت: هر نوع مایعاتی بجز آب آزوو :عمه آرزو نسین: عمه نسرین اسین asin یا عمی: عمه افسانه میدی :دایی مهدی (شوهر عمه آرزو) ایسان :عمو احسان بابادی یا بابا دون : بابا هادی باباش یا علی : بابا علیرضا پیپکد pipkad:پی پی کرد ادب : بی ادب البته اینو فقط یه بار اونم وقتی که یاسی رو زد اونم بهش گفت بی ادب گفت. ماما دون :مامانجون آقا :تبلت خاله هدی باز: موبایل خاله هدی  (چون موبایل خاله کشوییه و باید وقتی روش فیلم نگاه میکنه بازش کنه!) حنام: سلام از ای: از ا...
19 مهر 1392

روز کودک

روز  کودک مبارک کودک خوشمزه من. روز کودک بر یاسمین عسل خاله هم مبارک باشه. البته بر همه دوستان وبلاگی محمد و یاسمین بخصوص کیمیا جون و سینا جون. عکسها سرقت شده از وبلاگ یاسمینه .چون راضی نبودن درست جفت و جورم نمیشه. ...
16 مهر 1392

محمد شیطون بلا

سلام خیلی وقت تعریف کردن از شیطنتهات رو ندارم چون الان از خواب پا میشی و تیل تیل میخوای و تا شب با هم کل کل داریم.فقط اینکه خیلی با نمک و خیلی غرو لندو و خیلی لجباز و خیلی خوشمزه شدی خیلی هم لاغر. ٣-٤ تا دندون جدید درآوردی که همه این غر غر کردنهاتو گذاشتم به حساب دندونهات.طوطی خوشمزه خودم هستی خیلی خوش آهنگ و بامزه حرف میزنی. لباسشو از سرش در میاره اینجوری میکنه بعد خوشحال واسه خودش میگرده محمد محو تماشای عامه (عمو پورنگ) محمد عربی همش لباسهاشو میاره میندازه داخل کهنه شوییش میگه توش. فندک گاز از دستت در امان نیست. اینم شیر و توپش که رفته انداخته تو سطل. کلا وسایل محمد رو باید ...
16 مهر 1392

نوزده ماهگی محمد کوچول

امروز شنبه 30 شهریور ماه 1392 هست. پس: محمد ریزه میزه!     19 ماهگیت مبارک!     این روز قشنگ رو به محمد جوجوی خوردنی تبریک میگم. کاش مامان سارا بیشتر فرصت کنه و بیاد و از خاطرات این روزهای ننرخان خوشمزه برامون بنویسه. ناز و ادات منو کشته و دعواهای باحال و خطرناکت با دخمل خاله یاسمین زهرا. مامان سارا با عکس بیا و برامون کلی چیز میز از محمدو بنویس.     ...
30 شهريور 1392

واکسن 18 ماهگی

بالاخره سه شنبه صبح رفتیم و واکسن زدی.خیلی استرس داشتم  شبش نه خودت خوب خوابیدی نه گذاشتی ما بخوابیم ولی صبح 9:30 بیدار شدی منم برات کوفته قلقلی و سیب زمینی درست کردم تا بعدش ببریمت ایران لند و حسینیه خلیج فارس تا بری بدوی و بازی کنی تا پات زودتر خوب شه .آخه بهمون گفته بودن هرچی بیشتر بعد واکسن روش راه بری زودتر موادش پخش میشه و زودتر خوب میشی.حدودای  یازده بود که رفتیم بهداشت خودت  تاتی تاتی کردی و رفتی داخل ولی صدای گریه یه بچه میومد من آوردمت بیرون که تو اذیت نشی خیلی استرس داشتم گریه ام گرفته بود ولی سعی میکردم به  خودم مسلط باشم  بابا هم همینطور دعا میخوند نوبت ما شد رفتیم داخل روی دیوار عکس پو بود هی میگفت...
14 شهريور 1392

فردااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

واقعا دیگه فردا باید محمد رو ببریم واکسن بزنیم.هم من هم بابا علیرضا مرخصی گرفتیم ا.انشالله که بچه م درد کم داشته باشه اذیت نشه تب نکنه دعا کنین. پاشو بشین بخور بشور بدو محمد این افعال رو معمولا پشت سرهم میگه.البته کاملا حرف ش رو تلفظ نمیکنه یه کم س هم توشه.به بابام هم میگه بابادی به بابا علیرضا میگه باباش. بهش میگم فضول نکن برمیگرده بهم میگه هضول.میگیم بگو شهناز نگاه مامانجون میکنه میگه هناز.به پسر مگه پیسر.به بچه ها تا سن 18 سال میگه نی نی گاهی اوقاتم میگه بچه البته بین ت و چ تلفظ میکنه.میگیم کو فلانی اگه باشه که اشاره میکنه میگه ایناش اگه نباشه به آسمون اشاره میکنه میگه ایناش.جدیدا به هاپو میگه هاپی.تازه اونروز میرفت میومد بهم...
12 شهريور 1392

مامان گیج

امروز صبح بابا مرخصی گرفت و با کلی سلام و صلوات بعد از به زور خوراندن استامینوفن بهت و از زیر قرآن رد کردنت و  کیسه آب گرم آماده کردن و هزار استرس بردیمت بهداشت.خانمه یه نگاه به برگه کرد و  با انگشتاش حساب کرد و گفت بله ایشالله هفته دیگه داخل برگه زدم هشتم ولی هشتم جمعه هست سه شنبه آینده ایشالله بیاین.مامان گیجت اصلا نگاه برگ واکسنت نکرده بود.البته  این واکسن نزدنت هم به نفع تو شد و هم به نفع من چون رفتیم ایران لند و تو کلی بازی کردی بعد بابایی بردمون  رستوران شاندیز و حسابی از  خودمون پذیرایی کردیم .فقط این واکسن نزدنت واسه بابا خرج تراشی کرد که اونم فدای سرت.آخه بابات هم عاشق ولخرجی دقیقا مثل باباجون هادی...
5 شهريور 1392

دهمین دندون و واکسن 18 ماهگی

عسل مامان یه چند روز بود که خیلی بیتابی میکردی تا اینکه پریروز متوجه شدم یه مروارید دیگه تو دهان  کوچولوت پیدا شده الان 6 تا دندون بالا داری که 4تاش کنار همند و  بجای اینکه دندونهای نیشت در بیان دو تا دندون با فاصله یه دندون از دندون نیش یکی طرف چپ و یکی طرف راستت دراومده(خودم که نفهمیدم چی گفتم ) طرف راستی تازه دراومده .4 تا دندون هم پایین داری البته دوتا دندون نیش پایینت تاول بد شدن دندونت زیر لثه ات پیدان.این شبا دوباره خیلی کلافه ای.فردا هم که میخوایم ببریم اوخت کنیم و واکسن 18 ماهگیت رو بزنیم.بمیرم که انقد اذیت میشی ولی ایشالله مرد میشی بزرگ میشی یادت میره نفس مامان.     جیک بسرگ (کوچیک بزرگ) هوضول (فضول)...
4 شهريور 1392