محمد كوچولمحمد كوچول، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

★★گل محمدي من★★

پسر خوشمزه مامان

سلام عسلم به قول خودت asaalom هرچی از خوشمزگیات بگم کمه حیف که وقت ندارم و دستم هم درد میکنه وگرنه هر روز باید بیام و واست ثبت خاطرات کنم الانم خوابی وگرنه تا کامپیوتر رو میبینی روشنه میدوی و میای و میگی آبی همون کلیپ توپ سفید و آبی عمو پورنگ منظورته.نفس مامان که قلدر محله شدی شنبه شب 16 آذر خونه بابادی بودیم شما و یاسمین هم بودید معمولا ربع ساعت اول دیدارتون با ذوق کردن و بوس کردن و خوراکی خوردن و بازی با هم دیگه میگذره بعد قسمت دوم برنامه شروع میشه که دنیاتون عوض میشه و اونوقت همه باید چهار چشمی مواظب باشن که از کتک خوردن هم بلایی سرتون نیاد معمولا هم دعوا از اونجا شروع میشه که محبت شما گل میکنه میخوای یاسمین رو برای هزارمین بار ببوسی که ا...
20 آذر 1392

پسر با ادب من و آموزه های خاله هدی

سلام مامانی الهی قربون ادبت و کمالت برم که هرچی بهت میدن تشکر میکنی میگی منون گاهی اوقاتم میگی مسی بعضی وقتها هم میزنیشون سرهم میگی منو مسی.اگه خودتم به کسی چیزی بدی ازت تشکر نکنه ده بار میگی منون تا طرف متوجه شه باید از شما تشکر کنه اونروز با خاله هدی رفته بودی سوپری به عشق چوب شور یا به قول خودت چو شوب  رفته بودی مغازه چوب شور نداشته خاله واست پفیلا و آب انگور خریده بود تو هم جلوی مغازه داره صدتا بوس خاله کرده بودی و هی میگفتی منون.خاله هدی شعر میوه نخور نشسته را باهات کار کرده بهت میگه میوه تو چند بار تکرار میکنی میبه میوه میبه بعد میگی نخور نشه دیگه بقیه رو نمیگی بعد میگیم اول بشور میگی با ققل  GHAGHALبعد بخور با ققل البته آهنگ...
13 آذر 1392

21 ماهگی محمد کوچول

امروز پنجشنبه 30 آبان 1392، برابر با بیست و یک ماهگی شاه پسمل ماست. این روز زیبا رو که با بارش زیبای باران پاییزی شیراز هم نوا شده به نازگل خوشبوی زندگی مون تبریک می گم. از طرف: هَدی ژون     Hada Djoon درضمن امروز خونه ما مهمونی، چون مامان سارا شیفته.  مامانت قراره یه عالمه عکس و حرف و حدیث بیاره بذاره اینجا ولی کی، خدا میدونه. درضمن فقط سه ماه مونده تا دوسالگیت     ...
30 آبان 1392

پسر نگو عسل بگو

سلام مامانی خیلی دوست دارم زود زود بیام و واست مطلب بذارم ولی ماشالله مگه میذاری به یه بدبختی با کمک عمو پورنگ یه نهاری درست کنم وگرنه شما کووالای خودمی الانم شما خوابی و من از خوابم زدم ساعت دو نصف شب دارم واست مطلب میذارم.جونم واست بگه که خیلی شیرین زبون شدی خیلی حرکاتت جالب و منحصر به فرده مخصوصا وقتی مثل پیرمردها دستت رو میذاری پشتت و راه میری متاسفانه تا حالا موفق نشدم از این حرکتت عکس بگیرم ولی یه فیلم ازت دارم، یا وقتی یه پاتو میندازی رو پای دیگه ات و تلوزیون میبینی دور از جونت باشه میشی شبیه آقام خدابیامرز. یا وقتی میچرخی اول سرتو ثابت میگیری بدنت رو میچرخونی بعد سریع سرتو میچرخونی تا از بقیه تنه ات عقب نمونه.یا وقتی میخوای بدوی که س...
26 آبان 1392

چند عکس جهت خالی نبودن عریضه

      الان چند روزیه ما خونه نقاش داریم و مهمون خونه بابادی هستیم امروز جمعه نهار اومدیم خونه باباجون مهمونی یه سری به خونه زدیم منم اومدم وبت رو چک کردم برا خالی نبودن عریضه چند تا عکس نسبتا قدیمیت اما خوشگلت رو گذاشتم. ...
10 آبان 1392

بیست ماهگی محمد کوچول

امان از این دنیا! تند تند می چرخه و می گرده و روزها پشت سرهم میاد و میره و یهو نگاه می کنی می بینی یه ماه گذشت، یه سال گذشت، ... انگار همین دیروز بود که کوشمولوی ما پاشو روی زمین خاکی گذاشت و شد محمد کوچول و جوجوی دوست داشتنی ما. . . . الان (ساعت 8.20 صبح) یه پیامک از مامان سارا که اونم مثل اینجانب سرکاره دریافت کردم که نوشته بود: "امروز سی مهر، 20 ماهگی محمده، براش مطلب میذاری؟" منم در جواب نوشتم: "باشه، فقط می تونم یه تبریک بنویسم". خدایا چقدر زود میگذره و شایدم ما در خواب غفلتیم. در هر صورت امروز سی مهرماه 1392 ، بیستمین ماهگرد یه روز شیرین و البته پراز استرس و صدالبته خدایی برای ماست:   محمد کوشولوی خوردنی و ناناز ...
30 مهر 1392